یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۱۳۵ - به یکی از دوستان نگاشته
فدایت شوم دستخط مبارک که چون جلوه جمال عیش گستر بود مانند وصال جان پرور عنبر سارا به خرمن ریخت، و گوهر لالا به دامن افشاند. انجمن از نکهت الفاظ رنگین شرم ساحت چین آمده و بساط از مضامین روشن چرخ برین افتاده بیت:
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۲۵
الهی در یافتی خود یاری و یادگاری، معنی دعوی صادقانی، فروزندهٔ نفسهای دوستانی آرام دل غریبانی چون در میان جانی، از بیدلی میگویم که کُجایی جان را زندگی می باید تو آنی به خود و از خود ترجمانی، به حق تو بر حودت که ما را در سایهٔ غرور ننشانی و به عز وصال خود رسانی.
عارف قزوینی : تصنیفها
شمارهٔ ۳۳
گو به ساقی، کز ایاغی، ترکن دماغی
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
فردا بخرم هر آنچه در شهربلاست
وحدت کرمانشاهی : غزلیات
غزل شماره 22
می ناچشیده حالت مستانت آرزوست؟
زرتشت : وندیدا
فرگرد نهم
بخش یکم (الف) 1 زرتشت از اهوره مزدا پرسید : ای سپند ترین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! کسی که بخواهد تن آلوده به مرداری را پاک کند ، به کدام کس باید روی آورد ؟ 2 اهوره مزدا پاسخ داد : ای سپیتمان زرتشت! به اشون مردی که راست سخن بگوید ؛ منثره ی ورجاوند را آموخته باشد و روشهای آلایش زدایی را ـ آنگونه که در دین مزدا آمده است ـ به نیکوترین شیوه بداند . چنین مردی باید گیاهان را از روی زمین چهار گوشه ای به گستردگی نه وی بازو برکند . 3 این چهار گوشه باید در آن بخش از زمین باشند که در آن کمترین ..........................................................................................................( دنباله جمله مانند بند 15 فر 3 است ) 4-5 ................................................................................................................................................................................................( بندهای 16 و 17 فر3) 6 پس گودالی بکنند اگر تابستان باشد به گودی دو انگشت و اگر زمستان و یخ بندان باشد به گودی چهار انگشت . . . 7 . . . و گودال های دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم را نیز همان گونه بکنند غ اگر تابستان باشد به گودی دو انگشت و اگر زمستان و یخ بندان باشد به گودی چهار انگشت . ( در این شش گودال که باید به ترتیب از اپاختر به نیمروز کنده شود گمیز می ریزند ) 8 این گودال ها چه اندازه باید از یکدیگر دور باشد ؟ یک گام . یک گام چه اندازه است ؟ به اندازه ی سه پا .( شاید منظور از پا در اینجا ، درازای کف پای یک شخص معمولی بزرگسال باشد که سه برابر آن یک گام شمرده می شود .) 9 آنگاه سه گودال دیگر بکنند ؛ اگر تابستان باشد به گودی دو انگشت و اگر زمستان و یخ بندان باشد به گودی چهار انگشت . چه اندازه دور از شش گودال پیشین ؟ سه گام . گامهایی به چه اندازه ؟ بدان اندازه که هنگام راه رفتن برداشته شود . چنین گامهای سه گانه ای چه اندازه است ؟ به اندازه نه پا . 10 پس با کاردی فلزی گرداگرد این زمین شیاری بکشند . چه اندازه دور از گودال ها ؟ سه گام . گامهایی به چه اندازه ؟ بدان اندازه که هنگام راه رفتن برداشته شود چنین گامهای سه گانه ی چه اندازه است ؟ به اندازه ی نه پا . 11 باید دوازده شیار بکنند : سه شیارگرداگرد نخستین سه گودال ، سه شیار گردا گرد نخستین شش گودال ، سه شیار گرداگرد آخرین سه گودال و سه شیار گرداگرد همه ی نه گودال . باید در هریک از فاصله های نه پایی سنگها یا سفالینه ها یا کنده های درخت یا کلوخها یا هر چیز سخت دیگری را همچون پلّه ای برسرگودالهل بگذارند . بخش یکم (ب) 12 آنگاه باید ناپاک به سوی گودالها گام بردارد و تو ـ ای زرتشت ! ـ در کنار شیار بایست و بر خوان : « ای مزدا ! ای شهریار برزگ ! منش نیک و روان اشونان و نیایش آرمیتی و شور دل ، همه را به سرای تو می آورم تا تو به نیروی پایدار خویش نها را جاودانه نگاهدار باشی .» . . . و ناپاک این گفتار رابرخواند : « ای مزدا ! ای شهریار بزرگ ! منش نیک .............................................................................................................................................. ( همان بند 10 یس. 49 تکرار می شود ) 13 بر زبان راندن هریک از واژگان این نیایش ، اهریمن را فرو کوبد، دیو خشم خونین درفش را فرو افگند ، دیوان مزندری را درهم شکند ، همهی دیوان را به ستوه آورد و دروج را ناتوان و ناتوان تر کند . 14 ای سپیتمان زرتشت ! چوبی نه گره بجوی و چمچه ای برنجین یا سربین را بر سر آن چوب ببند و با آن بر تن ناپاک گمیز بریز . 15 نخست باید دستهایش را بشویند . اگر دستهایش نخست شسته نشود ، همه ی تن خویش را ناپاک می کند . هنگامی که دستهایش را سه بار شستند ، باید بر سر او گمیز بریزند . آنگاه دروج نسو به پیش ، به میان ابروان وی می گریزد . 16-27 ....................................................................................................................................................................................................( بندهای 40-71 فر 8 با اندک دگرگونی ) 28 بر سر نخستین گودال ، ناپاک از نسو آزادتر شود . پس تو باید این سخنان دیو افگن و بسیار درمان بخش را به بانگ بلند برخوانی : «یثه آهو ویریو .. . » ( بندهای 19-21 فر 8) برسر دومین گودال . . . ( سه سطر آغاز همین بند ) برسر سومین گودال . . . ( سه سطر آغاز همین بند ) برسر چهارمین گودال . . . ( سه سطر آغاز همین بند ) برسر پنجمین گودال . . . ( سه سطر اغاز همین بند ) برسر ششمین گودال . . . ( سه سطر آغاز همین بند ) 29 پس از آن ناپاک باید در درون شیارها ، چهار انگشت بیرون از شیارهای شش گودال نخستین بنشیند در آنجا باید تن خویش را با مشتهای پر از خاک بمالد . 30 باید پانزده بار از زمین برای او خاک برگیرند تاتن خویش را با آن خاک بمالد . پس چندان درنگ کنند که تنوی تا واپسین موی تارک سرش خشک شود . 31 هنگامی که تن او خشک شود باید بر سر گودال های آب بایستد بر سر نخستین گودال باید تن خود را یک بار باآب بشوید . بر سر دومین گودال باید تن خود را دو بار باآب بشوید . بر سر سومین گودال باید تن خود را سه بار باآب بشوید . 32 پس باید تن خویش را با خوشبو هایی چون او رواسنی یا وهو ـ گون یه وهو ـ کرتی یا هذا نئپتا یا هر گیاه خوشبوی دیگری ، خوشبو کند و پس از آن می تواند جامه هایش را بپوشد وبه خانه اش باز گردد . 33 او باید در درون خانه در جای ناپاکان و جدا از دیگر مزداپرستان بماند . او نباید به آتش و آب و خاک و پارپایان و درختان و اشونان ـ خواه مرد ، خواه زن نزدیک شود . و بدین سان سه شب را سپری کند . پس از گذشتن سه شب ، تن خویش را بشوید و پوشاک خود را با گمیز و اب بشوید و پاک کند . 34 پس دیگر باره در درون خانه در جای ناپاکان و جدا از دیگر ........................................................................................( مانند بند 33 است با دگرگونی سه شب به شش شب ) 35 پس دیگر باره در درون خانه در جای ناپاکان و جدا از دیگر ........................................................................................( مانند بند 33 است با دگرگونی سه شب به نه شب ) 36 از آن پس ، او می تواند به آتش و آب و خاک و چارپایان و درختان و اشونان ـ خواه مرد ، خواه زن ـ نزدیک شود . بخش دوم 37 پاک کننده باید موبد را در برابر آفرین و آمرزش خواهی وی ، شهریار را به ارزش اشتر نر پر بهایی ، شهربان را به ارزش نریانی ، دهخدا را به ارزش ورزاوی و خانه خدا را به ارزش ماده گاو سه ساله ای پاک کند . 38 پاک کننده باید بانوی خانواده را به ارزش ماده گاو شخم زنی ، کنیز خانواده را به ارزش ماده گاو بار کشی و کوچک ترین فرزند خانواده را به ارزش بّر ه ای پاک کند . 39 چنین است نامهای چارپایان گونه گونی که مزداپرستان ـ اگر بتوانند ـ باید به پاک کننده بدهند . اما اگر نتوانند این دستمزد را بدهند ، باید هرگونه پاداش دیگری که می توانند ، بدو بدهند تا آن مرد پاک کننده خشنود و بی رنجش از خانه شان بیرون رود . . . 40 . . . زیرا اگر پاک کننده ای ناخشنود و رنجیده خانه شان را پشت سر گذارد ، دروج نسو از راه بینی و چشم ها و زبان و آرواره ها و اندامهای نرینگی و مادینگی و پشت ، تن آنان را می آلاید . 41 دروج نسو بر آنان فرود می اید و تابن ناخنهاشان را می گیرد و از آن پس ، همواره ناپاک می مانند . ای سپیتمان زرتشت ! براستی خورشید و ماه و ستارگان از تابش برآلودگان به مردار اندوهناک می شوند . 42 ای سپیتمان زرتشت ! کسی که پاک کننده را خشنود کند ، آتش را خشنود می کند ؛ آب را خشنود می کند ؛ خاک را خشنودمی کند ؛ درختان را خشنود می کند ؛ اَشون مردان و اشون زنان خشنود می کند . 43 زرتشت از اهوره مزداپرسید : ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! پاداش کسی که آلوده به مرداری را از نسو پاک کند، پس از جداشدن جان از تن وی چیست ؟ 44 اهوره مزداپاسخ داد : تو می توانی او را نوید دهی که در جهان دیگر ، آسایش و خوشی پایدار بهشت ، پاداش اوست . 45 زرتشت از اهوره مزدا پرسید : ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! چگونه با دروج نسو که از پیکر مرده به تن می تازد نبرد کنم ؟ چگونه با نسو که از پیکر مرده بر می آید و زنده را می آلاید ، بستیزم . 46 اهوره مزدا پاسخ داد : آن بخشهایی از گاهان را که باید دوبار خوانده شود ، به بانگ بلند بر خوان . آن بخشهایی از گاهان را که باید سه بار خوانده شود ، به بانگ بلند بر خوان . آن بخشهایی از گاهان را که باید چهاربار خوانده شود ، به بانگ بلند بر خوان . دروج همچون تیر خود پر، همچون فرش زمین ـ هنگام پایان سال ـ همچون جامه زمین ـ که موسی بیش نپاید ـ دور و ناپدید شود ( فرش زمین و جامه زمین هر دو کنایه از سبزه و گیاه است ) بخش سوم 47 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! اگر کسی شیوه های پاک کردن آلودگان ـ آنگونه که در دین مزدا آمده است ـ نیاموخته باشد و بخواهد ناپاکی را پاک کند ، مزداپرستان چه باید بکنند ؟ چگونه با دروج نسو که از پیکر مرده به تن می تازد ، نبرد کنیم . چگونه با نسو که از پیکر مرده برمی آید و زنده را می آلاید ، بستیزم ؟ 48 اهوره مزدا پاسخ داد : دروج نسو نیرومند تر از آن می شود که پیش از آن بود . نسو نیرومند تر از آن می شود و از آن پس ، بیماری و مرگ و تباهی دیو آفریده بیش از پیش بر مردمان چیرگی می یابد . 49 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! پاد افره گناه چنین کسی چیست ؟ اهوره مزدا پاسخ داد : مزداپرستان باید او را به بند درکشند ؛ نخست دست هایش را ببندند ؛ آنگاه جامه هایش را از تن بر گیرند ؛ پس آنگاه پوستش را از تن بر کشند و سرش را ازتن ببرند و مردارش را نزد آزمند ترین پرندگان آفریده ی سپند مینو ، نزد پرندگان مردار خوار ، نزد غرابان بیندازند و چنین بگویند : مردی که در این جاست ، از همه ی اندیشه ها و گفتارها و کردارهای اهریمنی خویش پشیمان شده است . . . 50 . . . اگر کردار اهریمنی ............................................................................................................................( بند 21 فر 3) 51 ای اهوره مزدا! آن کیست که هراس به دلها می افگند ؟ آن کیست که فراوانی و افزونی را از جهان بر می گیرد و بیماری و مرگ می آورد ؟ 52 ای سپیتمان زرتشت ! چنین کسی اشموغ نا اشونی است که در این جهان استومند بخواهد ناپاکی را پاک کند ، بی آنکه شیوه های پاک کردن آلودگان را به روش دین مزداآموخته باشد . 53 ای سپیتمان زرتشت ! از آن پس ، آسایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی ورویش و بالیدن گندم و گیاه از آن سرزمین و از آن کشتزار ها دور می شود .( بند 52فر13 ) 54 ای دادار جهان استومند ! ای اشون ! کی اسایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی و رویش و بالیدن گندم و گیاه ، دیگر باره بدان سرزمین و بدان کشتزارها باز می گردد ؟ 55-56 اهوره مزدا پاسخ داد : آسایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی و رویش و بالیدن گندم و گیاه هرگز بدان سرزمین و بدان کشتزارها باز نمی گرد د تا آن اشموغ نا اشون را بکشند و در انجا سه شبانروز در برابر آتش فروزان و برسم دسته بسته ، هوم بر دست گیرند و سروش پارسا را بستایند و نیاز پیشکش آورند . 57 پس آنگاه سایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی و رویش و بالیدن گندم و گیاه دیگر باره بدان سرزمین و بدان کشتزارها باز می گردد.
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۴۸۴
سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم
وحدت کرمانشاهی : غزلیات
غزل شماره 23
زاهد نشُسته دست ز تن جانت آرزوست؟
سعدی : غزلیات
غزل ۵۰۳
تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۹
دیدهٔ بیدار انجم محو شد در خواب روز
وحدت کرمانشاهی : غزلیات
غزل شماره 24
دوشینه سخن از خم آن زلف دوتا رفت
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۹۷۸
یا غمم را شمار بایستی
وحدت کرمانشاهی : غزلیات
غزل شماره 25
چو پوست تخت من است و کلاه پشمین تاج
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۵۴ - قبضه بند
قبضه بند امرد برای کشتنم خنجر کشید
وحدت کرمانشاهی : غزلیات
غزل شماره 26
دلی که در خم آن زلف تابدار افتاد
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۴۶
حرام است ای مسلمانان ازین خانه برون رفتن
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
بر گوش رسد همی نوا خوانی دل
وحدت کرمانشاهی : غزلیات
غزل شماره 27
خواجه آن روز که از بندگی آزادم کرد
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۸۲
یار می باید که باشد چست و چالاک آمده
وحدت کرمانشاهی : غزلیات
غزل شماره 28
پیش تیر نگهش سینه سپر خواهم کرد