باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳۰۵
نپنداری که زندان خوشترم بی
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۷۶
اگر سور است وگر ماتم دل‌مایوس می‌نالد
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳
گفتم که شود به عقل پیدا حالم
مولوی : فیه ما فیه
فصل سی و ششم - فرمود از دعوی این کنیزک که کردند
فرمود از دعوی این کنیزک که کردند اگرچه دروغست پیش نخواهد رفتن اماّ در وهم این جماعت چیزی نشست، این وهم و باطن آدمی همچو دهلیزست اولّ در دهلیز آیند آنگه در خانه روند این همه زاییدند و خانه رامعمور دیدند اگر ایشان بگویند که این خانه قدیم است بر ما حجّت نشود چون مادیدهایم که این خانه حادث است همچنانک آن جانوران که از در و دیوار این خانه رستهاند و جز این خانه چیزی نمیدانند و نمیبینند، خلقانند که ازین خانهٔ دنیا رستهاند دریشان جوهری نیست منبتشان ازینجاست هم درینجا فرو روند اگر ایشان عالم را قدیم گویند برانبیا و اولیا که ایشان را وجود بوده است پیش از عالم بصد هزار هزار هزار سال چه جای سال و چه جای عدد که آن را نه حدسّت ونه عدد حجّت نباشد که ایشان حدوث عالم را دیدهاند همچنانک تو حدوث این خانه را و بعد از آن آن فلسفیک بسنّی میگوید که حدوث عالم بچه دانستی ای خر تو قِدَم عالم را بچه دانستی. آخر گفتن تو که عالم قدیمست معنیش اینست که حادث نیست و این گواهی بر نفی باشد آخر گواهی بر اثبات آسان تر باشد از آنک گواهی بر نفی زیرا که گواهی بر نفی معنیش آنست که این مرد فلان کار را نکرده است و اطلّاع برین مشکل است میباید که این شخص از اولّ عمر تا آخر ملازم آن شخص بوده باشد شب و روز در خواب و بیداری که بگوید البتّه این کار را نکرده است هم حقیقت نشود شاید که این را خوابی برده باشد یا آن شخص بحاجت خانه رفته باشد که این را ممکن نبوده باشد ملازم او بودن سبب این گواهی بر نفی روانیست زیرا که مقدور نیست اماّ گواهی بر اثبات مقدورست و آسان زیرا که میگوید لحظهٔ با اوبودم چنين گفت و چنين کرد لاجرم این گواهی مقبول است زیرا که مقدور آدمیست اکنون ای سگ اینک بحدوثِ گواهی میدهد آسانتر است از آنچ تو بقدم عالم گواهی میدهی زیرا که حاصل گواهیت اینست که حادث نیست، پس گواهی بر نفی داده باشی پس چو هر دو را دلیلی نیست و ندیدهایت که عالم حادث است یا قدیم تو اورا میگویی بچه دانستی که حادث است او نیز میگوید ای قلتبان تو بچه دانستی که قدیم است آخر دعوی تو مشکلتر است و محالتر.
عطار نیشابوری : بیان وادی طلب
حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم
گفت چون حق می‌دمید این جان پاک
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۷۷
دل باز به جوش یارب آمد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۳۷
طفل بازیگوش ما زین خاکدان دل برنداشت
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۳۷
از غم هرکسی این سوخته تن می لرزد
حمید مصدق : از جدایی ها (دفتر نخست)
بخش۹
چه روزهایی خوب
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۷۸
ز هستی قطع‌کن‌ گر میل راحت در نمود آمد
بلند اقبال : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۲
دل من هست چو عمان دهان شد صدفم
همام تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۵
لا از تشنگی بمردم ای آب زندگانی
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۷۹
نتوان به تلاش از غم اسباب برآمد
عطار نیشابوری : پندنامه
در فواید صحبت صالحان و اجتناب اهل ظلم
همنشین صالحان باش ای پسر
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۹۰
من بسازم ولیک کی شاید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۳۱
منم امروز ز روی چو تو یاری مانده
نهج البلاغه : خطبه ها
در پاسخ به امتياز خواهى برادرش عقیل
<mark class="format"> و من كلام له عليه‌السلام </mark> <mark class="format"> يتبرأ من الظلم </mark> وَ اَللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ اَلسَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي اَلْأَغْلاَلِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ اَلْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ اَلْحُطَامِ
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۸۰
عالم همه زین میکده بیهوش برآمد
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۲۴
هزیمت رفتگان چونان همی رفتند روی از پس
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۸۱
تمام شوقیم لیک غافل‌که دل به راه‌که می‌خرامد