مولوی : دفتر سوم
بخش ۱۶۱ - دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار چون از خروس خبر مرگ خود شنید
لیک فردا خواهد او مردن یقین
ملک‌الشعرای بهار : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
سردار به شه گفت سپاهی از من
وحشی بافقی : ناظر و منظور
ناقهٔ خیال در وادی سخن راندن و لعبت نظم را در هودج اندیشه نشاندن در رفتن ناظر از اقلیم وصال و خیمه زدن در سرمنزل رنج و ملال
سفر سازندهٔ این طرفه صحرا
عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵
سحرگاهی شدم سوی خرابات
جامی : دفتر اول
بخش ۶۷ - در وسوسه نماز و نیت برای کسب جمعیت
سوی وسواس او گراید دیو
انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۵
دل باز به عاشقی درافکندم
فریدون مشیری : از خاموشی
دو قطره، پنهانی
شکست و ریخت به خاک و به باد داد مرا
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۶۳
ای طالب روزی بنشین که بخوری و ای مطلوب اجل مرو که جان نبری
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۵
چیست عالم شبنمی از نهر ما
قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه مروج ملت نبی حجازی محمدشاه غازی طاب ثراه‌ گوید
ساقی بده رطل گران زان می که دهقان پرورد
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۵
نگویمت به خطا سازیا صواب طلب
خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۲۴ - مطلع دوم
جان پیشکشت سازم اگر پیش من آئی
بلند اقبال : غزلیات
شمارهٔ ۴۹۱
بوسه دل از لعل جان بخشت هوس داردهمی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱
سر به دیوار ندامت می زند تدبیر ما
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۸
از همسفران عشق، چون اهل هوس
ترانه های کودکانه : بخش اول
گرپ گرپ
دیشب که توفان اومد
ملک‌الشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
پنجمین ماه در زندان
تیر و مرداد هم به بنده گذشت
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۳۵
طاعت زهاد را می‌بود اگر کیفیتی
فخرالدین عراقی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۰
آه، به یک‌بارگی یار کم ما گرفت!
خواجه نصیرالدین طوسی : قسم دوم در مقاصد
فصل هفتم
لفظ عدالت از روی دلالت منبی است از معنی مساوات، و تعقل مساوات بی اعتبار وحدت ممتنع، و چنانکه وحدت به مرتبه اقصی و درجه اعلی از مراتب و مدارج کمال و شرف مخصوص و ممتاز است، و سریان آثار او از مبدأ اول که واحد حقیقی اوست در جملگی معدودات مانند فیضان انوار وجود است از علت اولی که موجود مطلق اوست در جملگی موجودات، پس هر چه به وحدت نزدیکتر وجود او شریفتر و بدین سبب در نسب هیچ نسبت شریف تر از نسبت مساوات نیست، چنانکه در علم موسیقی مقرر شده است؛ و در فضایل هیچ فضیلت کاملتر از فضیلت عدالت نیست، چنانکه در صناعت اخلاق معلوم می شود؛ چه وسط حقیقی عدالت راست و هر چه جز اوست به نسبت با او اطراف اند و مرجع همه با او، و چنانکه وحدت مقتضی شرف بل موجب ثبات و قوام موجوداتست کثرت مقتضی خساست بل مستدعی فساد و بطلان موجودات است، و اعتدال ظل وحدت است که سمت قلت و کثرت و نقصان و زیادت از اصناف متباین برگیرد و به حلیت وحدت آن را از حضیض نقصان و رذیلت فساد با اوج کمال و فضیلت ثبات رساند، و اگر اعتدال نبودی دایره وجود با هم نرسیدی، چه تولد موالید ثلاثه از عناصر اربعه مشروط است به امتزاجات معتدل.