فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۷
شش جهت را در زدم جز حلقه کس بر در نبود آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۸۳
با همه کثرت چه شد تا دم زتنهائی زدم قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۴
سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۴
هر که شد دنبال دنیا ترک کرد آسودگی صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۵
ما کار به تسبیح و به زنار نداریم فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۶
شبم در کلبة دل ماهتاب از یاد ماهی بود فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۴
خوش آنکه بلبل ما نغمهسنج باغ تو بود فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۳
ز هر لبی که برآمد سخن کلام تو بود قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
ما نامه عزل مهر تو بنوشتیم سعدی : غزلیات
غزل ۴۳۴
ما در خلوت به روی خلق ببستیم انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۴۹ - در مدح امیر فخرالدین ابوالمفاخر آبی
ای به تدبیر قطب آن گردون فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۲
شب ز نازت بزم دل بر بیقراران تنگ بود فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۰
امشب که دست نالة زارم بساز بود فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۹
دی کز فروع ماه رخت پرده دور بود صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۰۱
عشق سرمایه تسکین دل زار من است رشیدالدین میبدی : ۱۲- سورة یوسف- مکیة
۸ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ جاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ» مفسران و اصحاب اخبار پیشین گفتند که چون ملک مصر بر یوسف راست شد و مملکت را ترتیب داد همان سال آثار برکت وى پیدا گشت، رود نیل وفا کرد و نعمت فراخ گشت، جبرئیل آمد و گفت امسال اوّل آن سال هفت گانه است که خصب و فراخى نعمت بود، یوسف بفرمود تا همه صحرا و بوادى تخم ریختند، آنجا که چشمه آب و رود بود بآب آن را بپروردند و آنجا که آب نبود یوسف دعا کرد تا ربّ العزّه باران فرستاد و آن را بباران بپروردند، آن گه کندوها و انبارها از آن خوشهاى غلّه پر کردند و همچنین هفت سال پیاپى جمع همى کردند. پس ابتداء سال قحط آن بود که ملک ریّان در خانه خفته بود در میانه شب آواز داد که یا یوسف الجوع الجوع. فقال یوسف هذا اوان القحط پس هفت سال برآمد که درخت برنیاورد و کشته خوشه نپرورد، اهل مصر سال اوّل طعام از یوسف خریدند بنقد تا در مصر یک درم و یک دینار بدست هیچ کس نماند مگر که همه با خزینه ملک شد. دوم سال هر چه چهارپایان و بار گیران بودند همه دربهاى طعام شد. سوم سال هر چه پیرایه و جواهر بود، چهارم سال هر چه بردگان بودند از غلامان و کنیزکان، پنجم سال هر چه ضیاع و عقار و مسکن بود، ششم سال فرزندان خود را ببندگى بفروختند. هفتم سال مردان و زنان همه تنهاى خویش ببندگى به یوسف فروختند تا در مصر یک مرد و یک زن آزاد نماند، پس ملک با یوسف مشورت کرد در کار مصریان و یوسف را وکیل خود کرد بهر چه صواب بیند در حقّ ایشان، گفت اى یوسف راى آنست که تو گویى و صواب آنست که تو بینى و هر چه تو کنى در حقّ ایشان پسندیده منست. فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۸
امشب که در چمن ز قدومش نوید بود ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۷
حریف دلکش خوش طبع و ساقی گلرنگ فخرالدین اسعد گرگانی : ویس و رامین
نامهء سوم اندر بدل جستن به دوست
کجایی ای دو هفته ماه تابان فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۷
یاد عیشی کز رخت شبهای ما مهتاب بود
شمارهٔ ۳۹۷
شش جهت را در زدم جز حلقه کس بر در نبود آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۸۳
با همه کثرت چه شد تا دم زتنهائی زدم قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۴
سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۴
هر که شد دنبال دنیا ترک کرد آسودگی صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۵
ما کار به تسبیح و به زنار نداریم فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۶
شبم در کلبة دل ماهتاب از یاد ماهی بود فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۴
خوش آنکه بلبل ما نغمهسنج باغ تو بود فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۳
ز هر لبی که برآمد سخن کلام تو بود قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
ما نامه عزل مهر تو بنوشتیم سعدی : غزلیات
غزل ۴۳۴
ما در خلوت به روی خلق ببستیم انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۴۹ - در مدح امیر فخرالدین ابوالمفاخر آبی
ای به تدبیر قطب آن گردون فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۲
شب ز نازت بزم دل بر بیقراران تنگ بود فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۰
امشب که دست نالة زارم بساز بود فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۹
دی کز فروع ماه رخت پرده دور بود صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۰۱
عشق سرمایه تسکین دل زار من است رشیدالدین میبدی : ۱۲- سورة یوسف- مکیة
۸ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ جاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ» مفسران و اصحاب اخبار پیشین گفتند که چون ملک مصر بر یوسف راست شد و مملکت را ترتیب داد همان سال آثار برکت وى پیدا گشت، رود نیل وفا کرد و نعمت فراخ گشت، جبرئیل آمد و گفت امسال اوّل آن سال هفت گانه است که خصب و فراخى نعمت بود، یوسف بفرمود تا همه صحرا و بوادى تخم ریختند، آنجا که چشمه آب و رود بود بآب آن را بپروردند و آنجا که آب نبود یوسف دعا کرد تا ربّ العزّه باران فرستاد و آن را بباران بپروردند، آن گه کندوها و انبارها از آن خوشهاى غلّه پر کردند و همچنین هفت سال پیاپى جمع همى کردند. پس ابتداء سال قحط آن بود که ملک ریّان در خانه خفته بود در میانه شب آواز داد که یا یوسف الجوع الجوع. فقال یوسف هذا اوان القحط پس هفت سال برآمد که درخت برنیاورد و کشته خوشه نپرورد، اهل مصر سال اوّل طعام از یوسف خریدند بنقد تا در مصر یک درم و یک دینار بدست هیچ کس نماند مگر که همه با خزینه ملک شد. دوم سال هر چه چهارپایان و بار گیران بودند همه دربهاى طعام شد. سوم سال هر چه پیرایه و جواهر بود، چهارم سال هر چه بردگان بودند از غلامان و کنیزکان، پنجم سال هر چه ضیاع و عقار و مسکن بود، ششم سال فرزندان خود را ببندگى بفروختند. هفتم سال مردان و زنان همه تنهاى خویش ببندگى به یوسف فروختند تا در مصر یک مرد و یک زن آزاد نماند، پس ملک با یوسف مشورت کرد در کار مصریان و یوسف را وکیل خود کرد بهر چه صواب بیند در حقّ ایشان، گفت اى یوسف راى آنست که تو گویى و صواب آنست که تو بینى و هر چه تو کنى در حقّ ایشان پسندیده منست. فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۸
امشب که در چمن ز قدومش نوید بود ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۷
حریف دلکش خوش طبع و ساقی گلرنگ فخرالدین اسعد گرگانی : ویس و رامین
نامهء سوم اندر بدل جستن به دوست
کجایی ای دو هفته ماه تابان فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۷
یاد عیشی کز رخت شبهای ما مهتاب بود