طغرل احراری : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۹
شبی در خاطرم زلف تو آمد سحاب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۴
بلبل به چمن چنان کند حظ فروغی بسطامی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
تا قبلهٔ ابروی تو ای یار کج است عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۲۳
توفیق گذشته گر به ما باز آید آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۵۶۷
خرامد گر بفرخار آن بت مهروی و مه پیکر اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
نور رخت از ظلمت زلفت پیداست کمالالدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۲۴۸ - ایضا له
گفتم چو بسته ام کمر بندگیّ تو مولوی : دفتر پنجم
بخش ۱۶۰ - وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معلم کی کودکان گفتند کی رنجوری و با این وهم کی من مجاهدم مرا درین ره پهلوان میدانند با غازیان به غزا رفته کی به ظاهر نیز هنر بنمایم در جهاد اکبر مستثناام جهاد اصغر خود پیش من چه محل دارد خیال شیر دیده و دلیریها کرده و مست این دلیری شده و روی به بیشه نهاده به قصد شیر و شیر به زبان حال گفته کی کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون
رفت یک صوفی به لشکر در غزا انوری : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح ملک بدرالدین سنقر
عید بر بدر دین مبارک باد اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۰
ای نخل جوان درین چمن با گل و خار رشیدالدین میبدی : ۲۰- سورة طه- مکیّة
۴ - النوبة الثانیة
قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» یعنى کافرا. مىگوید، روز رستاخیز که بندگان بر اللَّه تعالى رسند هر که کافر بدو رسد و چون باو آید کافر آید. یعنى در دنیا بر کفر میرد، «فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» جزاء وى دوزخست. این هاء کنایتست از مجرم و اگر با «رَبَّهُ» شود روا باشد کنایت از اللَّه بود یعنى که خداى تعالى را دوزخیست که مجرم را بدان عذاب کند. «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى» اى لا یموت المجرم فیها فیستریح و لا یحیى حیاة یلذّها. جانهاشان بحنجره رسیده، نه بر آید تا برهد، نه بمقرّ خود بود تا خوش زید، این عذاب کافران و مشرکانست در دوزخ، که جاوید در دوزخ باشند. امّا عاصیان اهل توحید که بمعصیت در دوزخ شوند و جاوید در دوزخ نباشند، عذاب ایشان نه چون عذاب کافران باشد، بلکه اللَّه تعالى ایشان را در آتش بمیراند، تا از عذاب بىخبر باشند، تا ربّ العزة شفیع انگیزد و ایشان را بنهر الحیوان زنده گرداند. فایز دشتی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۴۲
نه یادم میکنی نه میروی یاد خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۰
ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۶
عجب که بی تو شبی عاشقان بیاسایند حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۸۹۰
خراب کرده ی چشمان پر خمار توام ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۵
این چرخ سراسیمه بیفایده گرد نسیمی : اضافات
شمارهٔ ۲ - مستزاد
ای حسن تو دردانه چو ک . . . بنند اعلا حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۹
از دل، به فرات مژه راهی ست چه سازم؟ ملکالشعرای بهار : ترکیبات
منقبت
باز در جلوه گری شد صنمی جلوه گری میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۸
زر چه باشد که نثار کف پای تو کنم
شمارهٔ ۱۲۹
شبی در خاطرم زلف تو آمد سحاب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۴
بلبل به چمن چنان کند حظ فروغی بسطامی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
تا قبلهٔ ابروی تو ای یار کج است عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۲۳
توفیق گذشته گر به ما باز آید آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۵۶۷
خرامد گر بفرخار آن بت مهروی و مه پیکر اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
نور رخت از ظلمت زلفت پیداست کمالالدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۲۴۸ - ایضا له
گفتم چو بسته ام کمر بندگیّ تو مولوی : دفتر پنجم
بخش ۱۶۰ - وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معلم کی کودکان گفتند کی رنجوری و با این وهم کی من مجاهدم مرا درین ره پهلوان میدانند با غازیان به غزا رفته کی به ظاهر نیز هنر بنمایم در جهاد اکبر مستثناام جهاد اصغر خود پیش من چه محل دارد خیال شیر دیده و دلیریها کرده و مست این دلیری شده و روی به بیشه نهاده به قصد شیر و شیر به زبان حال گفته کی کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون
رفت یک صوفی به لشکر در غزا انوری : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح ملک بدرالدین سنقر
عید بر بدر دین مبارک باد اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۰
ای نخل جوان درین چمن با گل و خار رشیدالدین میبدی : ۲۰- سورة طه- مکیّة
۴ - النوبة الثانیة
قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» یعنى کافرا. مىگوید، روز رستاخیز که بندگان بر اللَّه تعالى رسند هر که کافر بدو رسد و چون باو آید کافر آید. یعنى در دنیا بر کفر میرد، «فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» جزاء وى دوزخست. این هاء کنایتست از مجرم و اگر با «رَبَّهُ» شود روا باشد کنایت از اللَّه بود یعنى که خداى تعالى را دوزخیست که مجرم را بدان عذاب کند. «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى» اى لا یموت المجرم فیها فیستریح و لا یحیى حیاة یلذّها. جانهاشان بحنجره رسیده، نه بر آید تا برهد، نه بمقرّ خود بود تا خوش زید، این عذاب کافران و مشرکانست در دوزخ، که جاوید در دوزخ باشند. امّا عاصیان اهل توحید که بمعصیت در دوزخ شوند و جاوید در دوزخ نباشند، عذاب ایشان نه چون عذاب کافران باشد، بلکه اللَّه تعالى ایشان را در آتش بمیراند، تا از عذاب بىخبر باشند، تا ربّ العزة شفیع انگیزد و ایشان را بنهر الحیوان زنده گرداند. فایز دشتی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۴۲
نه یادم میکنی نه میروی یاد خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۰
ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۶
عجب که بی تو شبی عاشقان بیاسایند حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۸۹۰
خراب کرده ی چشمان پر خمار توام ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۵
این چرخ سراسیمه بیفایده گرد نسیمی : اضافات
شمارهٔ ۲ - مستزاد
ای حسن تو دردانه چو ک . . . بنند اعلا حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۹
از دل، به فرات مژه راهی ست چه سازم؟ ملکالشعرای بهار : ترکیبات
منقبت
باز در جلوه گری شد صنمی جلوه گری میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۸
زر چه باشد که نثار کف پای تو کنم