شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۴ - جلوه جواله
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۷
خار رهت، به روضهٔ رضوان برابر است
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۴
به غیر از بزم خاموشی که آوازی نمی دارد
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴۶۱
صد شکر کز حلاوت هستی گذشته ایم
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۵۶
دلها ز جلوه خون شد و یاری ندید کس
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
بلبل سر کرد ناله هنگام صبوح
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۴
دلم به دامِ تمنّایِ عشق چند افتد
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۷۴۰
محبّت برتر آمد از چه و چون
محتشم کاشانی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۶ - در ماده تاریخ گوید
شیخ حیدر کز کمال اعتقاد
عطار نیشابوری : باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع
شمارهٔ ۳۹
شمع آمد و گفت: مانده در سوز و گداز
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
ای تعبیه حسن تو جوق از پس جوق
کمال‌الدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۲۷۲ - وله ایضا
قدوۀ اهل مهانی ای که هست
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۸۰
خود فزاید همیشه گوهر اخش
حزین لاهیجی : قصاید
شمارهٔ ۴۵ - این قصیده را به طریقهٔ خاقانی سروده است
ای پرتو جمال تو را مظهر آفتاب
رشیدالدین میبدی : ۱۹- سورة مریم- مکیّة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ» الانذار اعلام مع التّخویف، و الحسرة النّدامة على الفائت. معنى حسرت غایت اندوه و کمال غم است، که دل را شکسته و کوفته کند، یعنى یدع القلب حسیرا. روز قیامت روز حسرت خواند لانّه یتحسّر فیه کلّ مفرط فى الطاعة على تفریطه، و کلّ من کب المعصیة على معصیته. معنى آنست که اى محمد! امت خود را بیم ده و بترسان از روز قیامت، که خلق در آن روز بغایت اندوه و شکستگى و درماندگى باشند، یکى بتقصیر در طاعت، یکى بارتکاب معصیت. قال ابن عباس: قوله «یَوْمَ الْحَسْرَةِ»، هذا من اسماء یوم القیامة عظّمه اللَّه و حذّره عباده. «إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ» فرغ من الحساب و ادخل اهل الجنّة الجنّة و اهل النّار النّار، و ذبح الموت.
ابن یمین فَرومَدی : غزلیات
شمارهٔ ۳۴
بر دلم از جور او امبار بار دیگرست
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶
در جنبش اندرآور، زلف عبرفشان را
بابافغانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸
مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست
کمال‌الدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۲۵۱ - وله ایضا
سرورا من بفّر دولت تو
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۰
ای دُرّ یتیم، دیده دریا از تو