مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۶۲
چون چنگ شدم جانا آن چنگ تو دروا کن
کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۷
ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴
ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را
نهج البلاغه : نامه ها
نامه به مردم مصر درباره گماردن مالک اشتر
<strong> و من كتاب له عليه‌السلام إلى أهل مصر مع مالك الأشتر لما ولاه إمارتها </strong>
نهج البلاغه : حکمت ها
اعتدال در مدح و ستایش
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> اَلثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ اَلاِسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ اَلتَّقْصِيرُ عَنِ اَلاِسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ
رشیدالدین میبدی : ۱۰۷- سورة الدین (الماعون)- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۶۴
عمارتی که نگردد خراب، همواری است
نهج البلاغه : خطبه ها
قاطعیت امام علیه السلام در مبارزه با باطل
<strong> و من خطبة له عليه‌السلام عند خروجه لقتال أهل البصرة </strong>
سعدی : غزلیات
غزل ۴۱۲
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۵۴۳
خال او یک نظر از دیده ما دور نباشد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹۳۰
همان یوسف که مصر آمد به تنگ ازبس خریدارش
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۶۶
هر که خود را یافت، دولت در کنار خویش یافت
قائم مقام فراهانی : نامه‌های فارسی
شمارهٔ ۱۲ - نامة ای است که قائم مقام به فاضل خان گروسی نوشته است
هر ملک وجودی که بخوبی بگرفتی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۴
فصلیست چو وصل دوست فرخنده شده
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۹۰۴
چه خوش بود که به دی، طرح نوبهار کشی
ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس
بخش ۵۳ - داستان سید انبیاء ص با کودکان عرب
این صحابه جملگی در مسجدند
مولوی : فیه ما فیه
فصل شصت و هشتم - میان بنده و حق حجاب همين دوست و باقی حجب ازین دو ظاهر میشود
میان بنده و حق حجاب همين دوست و باقی حجب ازین دو ظاهر میشود و آن صحّت است و مال آنکس که تن درستست میگوید خدا کو من نمیدانم و نمیبینم همين که رنجش پیدا میشود آغاز میکند که یااللّه یااللّه و بحق همراز و همسخن میگردد پس دیدی که صحّت حجاب او بود، و حقّ زیر آن درد پنهان بود، و چندانک آدمی را مال و نوا هست اسبب مرادات مهیاّ میکند و شب و روز بآن مشغولست همين که بینواییش رو نمود نفس ضعیف گشت و گرد حق گردد: مستیّ و تهی دستیت آورد بمن من بندهٔ مستی و تهی دستی تو حقّ تعالی فرعون را چهارصد سال عمر و ملک و پادشاهی و کامروایی داد جمله حجاب بود که او را از حضرت حقّ دور میداشت یک روزش بی مرادی و درد سر نداد تا نبادا که حقّ را یادآرد گفت تو بمراد خود مشغول میباش و ما را یاد مکن شبت خوش باد. از ملکت سير شد سلیمان وایّوب نگشت از بلاسير
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۴۲
آن ماه کو ز خوبی بر جمله می‌دواند
نهج البلاغه : خطبه ها
شتافتن به سوى اعمال پسنديده
<strong> و من خطبة له عليه‌السلام </strong> <strong> في المبادرة إلى صالح الأعمال </strong>
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۲۶
عاشقی و آن گهانی نام و ننگ؟