نهج البلاغه : حکمت ها
عبرت از مرگ دیگران
<strong> وَ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلاً يَضْحَكُ </strong> فَقَالَ
عطار نیشابوری : باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است
شمارهٔ ۲۲
آخر ره دورت به کناری برسد
ابن یمین فَرومَدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۲
زلف مشکین تو بر طرف بنا گوش چو میم
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۲
اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی‌، به کس دشنام مده‌.
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۱
دخت خود را به زیرک و دانا مرد ده‌، چه زیرک و دانا مرد هر آینه چون زمین نیکوست‌. کجا تخم بدو افکند و از او بس جورتاک (‌؟‌) اندر آید.
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵
آن را شایی که باشم از عشق تو شاد
ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس
بخش ۲۰۶ - حکایت آن شخصی که گرفتار دو زن بود و سوء عاقبت آن
هرکسی بستاند از تو بهر خویش
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۵۵ - حقوق پدر و مادر
بدان که حق ایشان عظیمتر است که نزدیکی ایشان بیشتر است. رسول گفت (ص) که هیچ کس حق پدر نگذارد تا آنگاه که وی را بنده ای یابد، بخرد و آزاد کند. و گفت، «نیکویی کردن با پدر و مادر فاضلتر از نماز و روزه و حج و عمره و غزا» وگفت، «بوی بهشت از پانصد ساله راه بیاید و عاق و قاطع رحم نیابد». و خدای تعالی وحی فرستاد به موسی که هرکه فرمان مادر و پدر برد و فرمان من نبرد، وی را فرمانبردار نویسم و هرکه فرمان من برد و فرمان ایشان نبرد، وی را نافرمانبردار نویسم. و گفت رسول ما (ص)، «چه زیان دارد اگر کسی صدقه ای بدهد به مزد پدر و مادر تا ایشان را مزد بود و از مزد وی هیچ کم نشود؟»
سنایی غزنوی : الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان
در پند و نصیحت پادشاه گوید
همه خلق آنچه ماده وانچه نرند
عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۰
ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست
مولوی : دفتر چهارم
بخش ۸۸ - بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد
عقل می‌گفتش حماقت با تواست
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۷۹
دود دلی ز ابر گهربار مانده است
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۷۰
تا خدنگ غمزه بال و پر فشانی می کند
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۸۹
به‌خواسته و چیزگیتی گستاخ‌مباش‌،‌چه‌خواسته و چیز (‌مال و منال‌) گیتی ایدون همانا چون‌مرغی‌است که‌ازین درخت بر آن درخت نشسته و به هیچ درخت نپاید.
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۲۳۰
مدعی باز ملولست و بلایی دارد
خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۰
ما را به درِ دوست گشاد از هوس خویش
ملک‌الشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۸۷
چون به‌ انجمن خواهی نشست نزدیک‌ مردم دژآگاه منشین که تو نیز دژآگاه نباشی.
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۴۳۳
اگر بر خاک کویت گرد گردم
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۱
بعد از این در بزم او دانسته آهی لازم است
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۸
یاد یاران که کنند از دل و جان یاری هم