صغیر اصفهانی : مثنویات
شمارهٔ ۶۴ - حکایت
دید مردی را عسس غلتان به خاک عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱۲
کس را چه خبر ز آهِ دلسوزِ دلم شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۰
عاشقی کو هوای ما دارد آرایه های ادبی : بیان
استعاره
استعاره در لغت به معنی عاریت گرفتن و عاریت خواستن است امّا در اصطلاح استعاره نوعی تشبیه است که در آن یکی از طرفین تشبیه (مشبه یا مشبه به) را ذکر و طرف دیگر را اراده کرده باشند. نکته: اصل استعاره بر تشبیه استوار است و به دلیل اینکه در استعاره فقط یک رکن از تشبیه ذکر می شـود و خواننده را به تلاش ذهنی بیشتری وا می دارد، لذا استعاره از تشبیه رساتر، زیباتر و خیال انگیزتر است. انواع استعاره: با توجه به اینکه در استعاره یکی از طرفین تشبیه ذکر می شود، آن را بر دو نوع تقسیم کرده اند. استعاره ی مصرحه (آشکار): آن است که «مشبه به» ذکر و «مشبه» حذف گردد. (در واقع مشبه به جانشین مشبه می شود.) مثال 1: ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه ی عنایت توضیح: «آفتاب خوبان» استعاره برای معشوق است. ( آفتاب خوبان «مشبه به» که ذکر شده و معشوق «مشبه» حذف شده است.) مثال 2: صدف وار گوهر شناسان را دهان جز به لؤلؤ نکردند باز توضیح: «لؤلؤ» استعاره از سخنان با ارزش است. (لؤلؤ «مشبه به» ذکر شده و سخنان با ارزش «مشبه» حذف شده است.) استعاره مکنیه: آن است که «مشبه» به همراه یکی از لوازم و ویژگی «مشبه به» ذکر گردد و خود «مشبه به» حذف شود. نکته 1: گاهی لوازم یا ویژگی «مشبه به» در جمله به «مشبه» نسبت داده می شود. مثال: مرگ چنگال خود را به خون فلانی رنگین کرد. توضیح: «مرگ» را به «گرگی» تشبیه کرده است که چنگال داشته باشد اما خود «گرگ» را نیاورده و «چنگال» که یکی از لوازم و ویژگی گرگ است به آن (مرگ) نسبت داده است. نکته 2: گاهی لوازم یا ویژگی «مشبه به» در جمله به «مشبه» اضافه می شود که در این صـورت «اضافه استعاری» است. مثال 1: سر نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره از آن چکید و نامش دل شد توضیح: «روح» را به بدنی تشبیه کرده که «رگ» داشته باشد و «رگ» را که یکی از ویژگی های «مشبه به» است به «روح» اضافه کرده است. مثال 2: مردی صفای صحبت آیینه دیده از روزن شب شوکت دیرینه دیده توضیح: «شب» را به اطاقی تشبیه کرده که «روزن یا پنجره» داشته باشد و «روزن» را که یکی از ویژگیهای « مشبه به» بود به «شب» اضافه کرده است. نکته: جمله ای که در آن آرایه استعاره به کار رفته ادبی تر است، نسبت به جمله ای که دارای آرایه تشبیه است. نکته: در اضافه استعاری «مضاف» در معنی حقیقی خود بکار نمی رود و ما «مضاف الیه» را به چیزی تشبیه می کنیم که دارای جزء یا اندامی است ولی چنین جزء و اندام که «مضاف» است برای «مضاف الیه» یک واقعیت نیست بلکه یک تصور و فرض است. مثال: دست روزگار ــــــــــ دست برای روزگار یک تصور و فرض است. روزن شب ـــــــــــــ روزن یا پنجره ای برای شب یک تصور است و وافعیت ندارد. نکته مهم: در استعاره مکنیه چنانچه مشبه به، انسان باشد، به آن «تشخیص» گویند. شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۹
ما انا الحق از فنا خواهیم زد مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۲
امشب همه شب نشسته اندر حزنم شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۸
آتشی در دل است و جان سوزد ساختار و قالبهای شعری : قالب های شعر کهن فارسی
تضمین
تضمین به طور کلی به این معنی است که قطعاتی از شعر شاعر دیگری را در داخل شعر خود بیاورند. در بین شاعران قدیمی چون حافظ و سعدی و ... تضمین به این معنا بوده است که با ذکر اسم شاعر، مصراع یا بیتی از شعر او را در میان غزل یا قصیده خود بیاورند. مثلا سعدی غزلی دارد که این گونه شروع می شود: من از آن روز که در بند تو ام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم و حافظ در غزلی مصراع اول این غزل را به این صورت تضمین کرده است. زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم و در آخر، مصراع سعدی را تضمین می کند و می گوید: حافظ از جور تو، حاشا که بگرداند روی من از آن روز که در بند تو ام آزادم اما تضمین در بین شعرای سده ی اخیر به این معنی است با شعری از شعرای قدیمی مسمط بسازند. مثلا غزلی از سعدی یا حافظ را تضمین می کنند و با اضافه کردن ابیاتی هم وزن و هم قافیه مصراع های اول آن شعر، شعری می سرایند که در قالب مسمط چهار یا پنج یا شش مصراعی است. این نوع تضمین در قدیم مرسوم نبوده و در سالهای اخیر متداول شده است. یکی از تضمین های معروف مربوط به ملک الشعرای بهار است ک غزلی از سعدی را تضمین کرده است. قسمتی از این شعر در زیر آورده شده است: ابیاتی نیز مربوط به غزلی از سعدی است که ملک الشعرای بهار آن را در بین شعر خود آورده است. سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ یا چو شیرین سخنت نخل شکر باری هست؟ یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس پایبند تو ندارد سر دمسازی کس موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقهی زلف تو گرفتاری هست بیگلستان تو در دست بجز خاری نیست به ز گفتار تو بیشائبه گفتاری نیست فارغ از جلوهی حسنت در و دیواری نیست ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست! گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم نزد اعمی صفت مهر منور نکنم صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟ همه دانند که در صحبت گل خاری هست ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۶
هر چند که در هستی خود مینگرم مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
اشک من و رخسار تو همرنگ شده است شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۷
اگر مه روی من روزی نقاب از رخ براندازد مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
دی گفت مرا دلت چرا غمگین است ابوعلی عثمانی : باب اول
باب اول - در بیان اعتقاد این طایفه در مسائل اصول
بدانید رَحِمَکُمُ اللّهُ که پیران این طایفه بنا کردند قاعدۀ کارهای خویش بر اصلهای درست اندر توحید و نیّتهای خویش نگاهداشتند از بدعت و آنچه سلف را بر آن یافتند برین گرفتند. و آنچه اهل سنّت بر آن بودند بر آن بیستادند از توحیدی کی اندر وی تشبیه و تعطیل نه. و بشناختند آنچه حق قدیم بود و بدرست بدانستند آنچه صفت موجود بود از صفت عدم و از بهر این گفت سیّد این طریقت جنید رحمه اللّه که توحید آنست که جدا باز کنی قدیم را از مُحْدَث. و محکم کردند اصل نیّتهای خویش بدلیلهای آشکارا و قوی. چنانکه گفت ابومحمد جُرَیْری که هرکه بر علم توحید نرسد بگوائی از گوایان او قدم وی بخزد و اندر هلاک افتد. و مراد بدین آنست که هرکه ایمان بتقلید دارد و حقیقت طلب نکند و دلایل توحید نجوید از راه نجاة بیفتد و هرکه لفظ ایشان نگاه کند واندر نگرد اندر جمله و پراکندۀ سخن ایشان بیابد آنچه اعتماد کند بر آن و یقین بداند که ایشانرا اندر حاصل کردن توحید و حقیقت آن تقصیر نکرده اند. طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۵
از اسم بی مسما، خیزد همیشه خواری صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰
نیست ظرف راز عشق او حریم سینه را صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۳۱
ناله را درد از دل افگار می آرد برون شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۶
ساز عشقش نوای دل سازد سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۱۷
دوش با من خرد از روی نصیحت میگفت شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۵
نور با نور خوش در آویزد خیام : ذرات گردنده [۷۳-۵۷]
رباعی ۶۱
ابر آمد و زار بر سرِ سبزه گریست،
شمارهٔ ۶۴ - حکایت
دید مردی را عسس غلتان به خاک عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱۲
کس را چه خبر ز آهِ دلسوزِ دلم شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۰
عاشقی کو هوای ما دارد آرایه های ادبی : بیان
استعاره
استعاره در لغت به معنی عاریت گرفتن و عاریت خواستن است امّا در اصطلاح استعاره نوعی تشبیه است که در آن یکی از طرفین تشبیه (مشبه یا مشبه به) را ذکر و طرف دیگر را اراده کرده باشند. نکته: اصل استعاره بر تشبیه استوار است و به دلیل اینکه در استعاره فقط یک رکن از تشبیه ذکر می شـود و خواننده را به تلاش ذهنی بیشتری وا می دارد، لذا استعاره از تشبیه رساتر، زیباتر و خیال انگیزتر است. انواع استعاره: با توجه به اینکه در استعاره یکی از طرفین تشبیه ذکر می شود، آن را بر دو نوع تقسیم کرده اند. استعاره ی مصرحه (آشکار): آن است که «مشبه به» ذکر و «مشبه» حذف گردد. (در واقع مشبه به جانشین مشبه می شود.) مثال 1: ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه ی عنایت توضیح: «آفتاب خوبان» استعاره برای معشوق است. ( آفتاب خوبان «مشبه به» که ذکر شده و معشوق «مشبه» حذف شده است.) مثال 2: صدف وار گوهر شناسان را دهان جز به لؤلؤ نکردند باز توضیح: «لؤلؤ» استعاره از سخنان با ارزش است. (لؤلؤ «مشبه به» ذکر شده و سخنان با ارزش «مشبه» حذف شده است.) استعاره مکنیه: آن است که «مشبه» به همراه یکی از لوازم و ویژگی «مشبه به» ذکر گردد و خود «مشبه به» حذف شود. نکته 1: گاهی لوازم یا ویژگی «مشبه به» در جمله به «مشبه» نسبت داده می شود. مثال: مرگ چنگال خود را به خون فلانی رنگین کرد. توضیح: «مرگ» را به «گرگی» تشبیه کرده است که چنگال داشته باشد اما خود «گرگ» را نیاورده و «چنگال» که یکی از لوازم و ویژگی گرگ است به آن (مرگ) نسبت داده است. نکته 2: گاهی لوازم یا ویژگی «مشبه به» در جمله به «مشبه» اضافه می شود که در این صـورت «اضافه استعاری» است. مثال 1: سر نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره از آن چکید و نامش دل شد توضیح: «روح» را به بدنی تشبیه کرده که «رگ» داشته باشد و «رگ» را که یکی از ویژگی های «مشبه به» است به «روح» اضافه کرده است. مثال 2: مردی صفای صحبت آیینه دیده از روزن شب شوکت دیرینه دیده توضیح: «شب» را به اطاقی تشبیه کرده که «روزن یا پنجره» داشته باشد و «روزن» را که یکی از ویژگیهای « مشبه به» بود به «شب» اضافه کرده است. نکته: جمله ای که در آن آرایه استعاره به کار رفته ادبی تر است، نسبت به جمله ای که دارای آرایه تشبیه است. نکته: در اضافه استعاری «مضاف» در معنی حقیقی خود بکار نمی رود و ما «مضاف الیه» را به چیزی تشبیه می کنیم که دارای جزء یا اندامی است ولی چنین جزء و اندام که «مضاف» است برای «مضاف الیه» یک واقعیت نیست بلکه یک تصور و فرض است. مثال: دست روزگار ــــــــــ دست برای روزگار یک تصور و فرض است. روزن شب ـــــــــــــ روزن یا پنجره ای برای شب یک تصور است و وافعیت ندارد. نکته مهم: در استعاره مکنیه چنانچه مشبه به، انسان باشد، به آن «تشخیص» گویند. شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۹
ما انا الحق از فنا خواهیم زد مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۲
امشب همه شب نشسته اندر حزنم شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۸
آتشی در دل است و جان سوزد ساختار و قالبهای شعری : قالب های شعر کهن فارسی
تضمین
تضمین به طور کلی به این معنی است که قطعاتی از شعر شاعر دیگری را در داخل شعر خود بیاورند. در بین شاعران قدیمی چون حافظ و سعدی و ... تضمین به این معنا بوده است که با ذکر اسم شاعر، مصراع یا بیتی از شعر او را در میان غزل یا قصیده خود بیاورند. مثلا سعدی غزلی دارد که این گونه شروع می شود: من از آن روز که در بند تو ام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم و حافظ در غزلی مصراع اول این غزل را به این صورت تضمین کرده است. زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم و در آخر، مصراع سعدی را تضمین می کند و می گوید: حافظ از جور تو، حاشا که بگرداند روی من از آن روز که در بند تو ام آزادم اما تضمین در بین شعرای سده ی اخیر به این معنی است با شعری از شعرای قدیمی مسمط بسازند. مثلا غزلی از سعدی یا حافظ را تضمین می کنند و با اضافه کردن ابیاتی هم وزن و هم قافیه مصراع های اول آن شعر، شعری می سرایند که در قالب مسمط چهار یا پنج یا شش مصراعی است. این نوع تضمین در قدیم مرسوم نبوده و در سالهای اخیر متداول شده است. یکی از تضمین های معروف مربوط به ملک الشعرای بهار است ک غزلی از سعدی را تضمین کرده است. قسمتی از این شعر در زیر آورده شده است: ابیاتی نیز مربوط به غزلی از سعدی است که ملک الشعرای بهار آن را در بین شعر خود آورده است. سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ یا چو شیرین سخنت نخل شکر باری هست؟ یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس پایبند تو ندارد سر دمسازی کس موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقهی زلف تو گرفتاری هست بیگلستان تو در دست بجز خاری نیست به ز گفتار تو بیشائبه گفتاری نیست فارغ از جلوهی حسنت در و دیواری نیست ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست! گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم نزد اعمی صفت مهر منور نکنم صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟ همه دانند که در صحبت گل خاری هست ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۶
هر چند که در هستی خود مینگرم مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
اشک من و رخسار تو همرنگ شده است شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۷
اگر مه روی من روزی نقاب از رخ براندازد مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
دی گفت مرا دلت چرا غمگین است ابوعلی عثمانی : باب اول
باب اول - در بیان اعتقاد این طایفه در مسائل اصول
بدانید رَحِمَکُمُ اللّهُ که پیران این طایفه بنا کردند قاعدۀ کارهای خویش بر اصلهای درست اندر توحید و نیّتهای خویش نگاهداشتند از بدعت و آنچه سلف را بر آن یافتند برین گرفتند. و آنچه اهل سنّت بر آن بودند بر آن بیستادند از توحیدی کی اندر وی تشبیه و تعطیل نه. و بشناختند آنچه حق قدیم بود و بدرست بدانستند آنچه صفت موجود بود از صفت عدم و از بهر این گفت سیّد این طریقت جنید رحمه اللّه که توحید آنست که جدا باز کنی قدیم را از مُحْدَث. و محکم کردند اصل نیّتهای خویش بدلیلهای آشکارا و قوی. چنانکه گفت ابومحمد جُرَیْری که هرکه بر علم توحید نرسد بگوائی از گوایان او قدم وی بخزد و اندر هلاک افتد. و مراد بدین آنست که هرکه ایمان بتقلید دارد و حقیقت طلب نکند و دلایل توحید نجوید از راه نجاة بیفتد و هرکه لفظ ایشان نگاه کند واندر نگرد اندر جمله و پراکندۀ سخن ایشان بیابد آنچه اعتماد کند بر آن و یقین بداند که ایشانرا اندر حاصل کردن توحید و حقیقت آن تقصیر نکرده اند. طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۵
از اسم بی مسما، خیزد همیشه خواری صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰
نیست ظرف راز عشق او حریم سینه را صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۳۱
ناله را درد از دل افگار می آرد برون شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۶
ساز عشقش نوای دل سازد سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۱۷
دوش با من خرد از روی نصیحت میگفت شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۵
نور با نور خوش در آویزد خیام : ذرات گردنده [۷۳-۵۷]
رباعی ۶۱
ابر آمد و زار بر سرِ سبزه گریست،