مولوی : المجلس السادس
مناجات
یارب! ای پروردگار! ای پرورنده! ما را بدان نوری پرورکه بندگان مقبل خود را پروری از بهر وصال دوست، بدین علف شهوت مرپور ما راکه دشمنان را بدان میپروری بر مثالگاو وگوسفندان آخُری و پروریکه پرورند از جهتگوشت و پوست مرغان حواس ما را به چینهٔ علم و حکمت پرور، جهت بر آسمان پریدن، نه به دانهٔ شهوت جهتگلوبریدن. فلک بازیگر، همچون شب بازان از پس این چادر خیالات استارگان و لعبتان سیارات، بازیها بيرون میآرد و ما چون هنگامه برگرد این بازی مستغرق شدهایم و شب عمر به پایان میبریم. صبح مرگ برسد و این هنگامهٔ شب باز فلک سرد شود و ما شب عمر به باد داده. یا رب! پیش تر از آنکه صبح مرگ بدمد، این بازی را بر دل ما سردگردان تا بهنگام، از این هنگامه بيرون آییم و از شبروان باز نمانیم. چون صبح بدمد، ما را بهکوی قبول تو یابد. یارب! آوازۀ حیات تو بهگوش جانها رسید. جانها همه روان شدند. در بیابان دراز، تشنهٔ آب حیات، این جهان پیش آمد همه درافتادند در وی. هر چندکه قلاوزان و آب شناسان بانگ میزنندکه اگرچه به آب حیات ماند، اما آب حیات نیست. آب حیات در پیش است، ازین گذرید.
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۶
بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۳۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الآیة کلام خداوندى که جز وى خداوند نیست، و آسمان و زمین را جز قدرت و قهر وى عماد و پیوند نیست، خداوندى که فلک آفرید، و بر ذروه فلک ملک آفرید، آسمان آفرید، داغى از قدرت بر وى نهاد، و زمین آفرید، سمتى از قهر بر وى نهاد، آسمان بأمر وى گردان! و این زمین بجبر و قهر وى بساط و میدان! جنبش اندر آسمان بامر و جبر اوست. آرام اندر زمین بامر و قهر اوست. جنبش اندر آسمان و آرام اندر زمین هر دو اندر یکدگر بسته، و بهم پیوسته، اگر فلک آرام گیرد اجزاء زمین پست شود، و گر زمین از مرکز خود دور شود نظام بروج فلک منبتر گردد. پاکست آن خداوندى که جنبش را علت آرامش کرد، و آرامش را علت جنبش. از ضدى ضدى بر آورد، و ضدى را سبب قوام ضدى کرد، تا یقین گردد که وى خداوندى است که از نیست هست کند، و آن هست را هم وى نیست کند.
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۳۸
وفا طلب زجهان فنا نباید شد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۳۳
ز آه کام دو عالم مرا مهیا شد
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۰
نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۳۲
به گرد گریه من ابر درفشان نرسد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۲۵
ز جلوه تو دل آسمان فرو ریزد
ایرج میرزا : ابیات پراکنده
شمارۀ ۴
افسارش از بریشم و پالان ز مخملست
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷۶۰
تو آن نه ای که ره از خود بدر توانی برد
سعدی : غزلیات
غزل ۳۱۰
ای به خلق از جهانیان ممتاز
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷۵۹
ز زیر تیغ تغافل شکیب من جان برد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷۱۰
ترا کسی که به گلگشت بوستان آرد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷۰۷
ز شکوه گر لبم آن گلعذار می بندد
اوحدی مراغه‌ای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰
نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۹۹
زمانه ساز به رنگ زمانه می گردد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۸۶
حجاب پرده چشم پر آب می گردد
عطار نیشابوری : دفتر اول
در سئوال کردن کسی ازمنصور حلّاج در سرّ دوستی حق تعالی و جواب گفتن او با تمام فرماید
یکی پرسید ازمنصور حلّاج
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۸۳
ملایمت سپر خصم تندخو گردد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۶۳
ز روی خشت خم از جوش باده جام افتاد