سعدی : باب چهارم در تواضع
حکایت در معنی تواضع نیکمردان
شنیدم که فرزانهای حق پرست قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۶۲۵
من قبله بدل کردم، تا کی بود این کوری؟ عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر ابوالقاسم نصر آبادی رحمة الله
آن دانای عشق و معرفت آن دریای شوق ومکرمت آن پختهٔ سوخته آن افسردهٔ افروخته آن بندهٔ عالم آزادی قطب وقت محمد نصر آبادی علیه الرحمه سخت بزرگوار بود در علو حال و مرتبه بلند داشت و سخت شریف بود به نزدیک جمله اصحاب و یگانهٔ جهان بود و در عهد خود مشارالیه بود درانواع علوم خاصه در روایات عالی وعلم احادیث که در آن منصف بود و در طریقت نظری عظیم داشت سوزی و شوقی بغایت و استاد جمیع اهل خراسان بود بعد از شبلی و او خود مرید شبلی بود و رودباری و مرتعش را یافته بود و بسی مشایخ کبار را دیده بود هیچکس از متأخران آن وقت در تحقیق عبادت آن مرتبه که او را بود و در ورع و مجاهده و تقوی و مشاهده بیهمتا بود و درمکه مجاور بود او را از مکه بیرون کردند از سبب آنکه چندان شوق و محبت و حیرت برو غالب شده بود که یک روز زناری در میان بسته بود ودر آتشگاه گبران طواف میکرد گفتند آخر این چه حالتست گفت: در کار خویش کالیوه گشتهام که بسیاری به کعبه بجستم نیافتم اکنون بدیرش میجویم باشد که بوئی یابم که چنان فرو ماندهام که نمیدانم چکنم. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۷۵
ز بوستان تو عشق بلند می گویم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۵۱
یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۹ - ابوالقاسم ابراهیم بن محمّد النصر آبادی
و از ایشان بود ابوالقاسم ابراهیم بن محمّدالنصر آبادی، پیر خراسان بود اندر وقت خویش صحبت شبلی و ابوعلی رودباری و مرتعش کرده بود و بمکّه مجاور بود اندر سنۀ ستّ و ستّین و ثلثمایه و وفاة او آنجا اندر سنۀ سبع و ستین و ثلثمایه و بحدیث عالم بود و روایتهاء بسیارش بود. عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر شیخ ابوعثمان مغربی رحمةالله علیه
آن ادب خوردهٔ ریاضت آن پروردهٔ عنایت آن بیننده انوار طرایق آن دانندهٔ اسرار حقایق آن به حقیقت وارث نبی شیخ وقت عثمان مغربی رحمةالله علیه از اکابر ارباب طریقت بود و ازجملهٔ اصحاب ریاضت و در مقام ذکر و فکر آیتی بود و در انواع علم خطر داشت و در تصوف صاحب تصنیف بود و بسی مشایخ کبار رادیده بود را نهرجوری و ابوالحسن الصایغ صحبت داشته و امام بود در حرم مدتی و در علو حال کس مثل او نشان نداد و در صحت حکم فراست و قوت هیبت و سیاست بینظیر بود و صد و سی سال عمر یافت گفت: نگاه کردم در چنین عمری در من هیچ چیز نمانده بود که همچنان بر جاء بود که وقت جوانی مگر امل. سعدی : غزلیات
غزل ۸۴
ز من مپرس که در دست او دلت چونست نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷
سلسله ای ساخته کاین جعد موست مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۰۴
هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد سعدی : مفردات
بیت ۳۷
نا امید از در رحمت به کجا شاید رفت فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۱۹
بیاد یار در خلوت نشستم تا چه پیش آید حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۸۴۴
کمند جذبه اش نگذاشت مجنونی به صحرایی مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۳۱
راز تو فاش میکنم صبر نماند بیش ازین امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۷۸۳
بزم ما را یک دو خواب آلوده اند کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۶
گر همتم کناره ز دنیا نمی کند امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۲۴
دل ز تن بردی و در جانی هنوز رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ... الآیة. از روى اشارت بر ذوق اهل معرفت، این آیت رمزى دیگر دارد. میگوید مؤمنان و نیک مردان بحقیقت ایشاناند که احدیّت ایشان را بنعمت کرم در قباب غیرت بدارد، و بحسن عنایت پرورد، بمعرفت خودشان راه دهد، و بصحبت خود نزدیک گرداند، تا او را یگانه شوند و از غیر او بیگانه شوند. پیر طریقت گفت توحید نه همه آنست که او را یگانه دانى توحید حقیقى آنست که او را یگانه باشى وز غیر او بیگانه باشى، بدایت عنایت آنست که ایشان را قصدى دهد غیبى تا ایشان را از جهان باز برد چون فرد شود آن گه وصال فرد را بشاید. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۰۵
روزن دل، آه چه خوش روزنی رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ یادگیر و یاد کن یا محمد آن گه که اللَّه ابراهیم را گفت «اسلم» گردن نه و کار بمن سپار و خویشتن فرا من ده قالَ جواب داد ابراهیم و گفت أَسْلَمْتُ گردن نهادم و خویشتن فرا دادم و خود را بیوکندم لِرَبِّ الْعالَمِینَ خداوند جهانیان را.
حکایت در معنی تواضع نیکمردان
شنیدم که فرزانهای حق پرست قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۶۲۵
من قبله بدل کردم، تا کی بود این کوری؟ عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر ابوالقاسم نصر آبادی رحمة الله
آن دانای عشق و معرفت آن دریای شوق ومکرمت آن پختهٔ سوخته آن افسردهٔ افروخته آن بندهٔ عالم آزادی قطب وقت محمد نصر آبادی علیه الرحمه سخت بزرگوار بود در علو حال و مرتبه بلند داشت و سخت شریف بود به نزدیک جمله اصحاب و یگانهٔ جهان بود و در عهد خود مشارالیه بود درانواع علوم خاصه در روایات عالی وعلم احادیث که در آن منصف بود و در طریقت نظری عظیم داشت سوزی و شوقی بغایت و استاد جمیع اهل خراسان بود بعد از شبلی و او خود مرید شبلی بود و رودباری و مرتعش را یافته بود و بسی مشایخ کبار را دیده بود هیچکس از متأخران آن وقت در تحقیق عبادت آن مرتبه که او را بود و در ورع و مجاهده و تقوی و مشاهده بیهمتا بود و درمکه مجاور بود او را از مکه بیرون کردند از سبب آنکه چندان شوق و محبت و حیرت برو غالب شده بود که یک روز زناری در میان بسته بود ودر آتشگاه گبران طواف میکرد گفتند آخر این چه حالتست گفت: در کار خویش کالیوه گشتهام که بسیاری به کعبه بجستم نیافتم اکنون بدیرش میجویم باشد که بوئی یابم که چنان فرو ماندهام که نمیدانم چکنم. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۷۵
ز بوستان تو عشق بلند می گویم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۵۱
یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۹ - ابوالقاسم ابراهیم بن محمّد النصر آبادی
و از ایشان بود ابوالقاسم ابراهیم بن محمّدالنصر آبادی، پیر خراسان بود اندر وقت خویش صحبت شبلی و ابوعلی رودباری و مرتعش کرده بود و بمکّه مجاور بود اندر سنۀ ستّ و ستّین و ثلثمایه و وفاة او آنجا اندر سنۀ سبع و ستین و ثلثمایه و بحدیث عالم بود و روایتهاء بسیارش بود. عطار نیشابوری : تذکرة الأولیاء
ذکر شیخ ابوعثمان مغربی رحمةالله علیه
آن ادب خوردهٔ ریاضت آن پروردهٔ عنایت آن بیننده انوار طرایق آن دانندهٔ اسرار حقایق آن به حقیقت وارث نبی شیخ وقت عثمان مغربی رحمةالله علیه از اکابر ارباب طریقت بود و ازجملهٔ اصحاب ریاضت و در مقام ذکر و فکر آیتی بود و در انواع علم خطر داشت و در تصوف صاحب تصنیف بود و بسی مشایخ کبار رادیده بود را نهرجوری و ابوالحسن الصایغ صحبت داشته و امام بود در حرم مدتی و در علو حال کس مثل او نشان نداد و در صحت حکم فراست و قوت هیبت و سیاست بینظیر بود و صد و سی سال عمر یافت گفت: نگاه کردم در چنین عمری در من هیچ چیز نمانده بود که همچنان بر جاء بود که وقت جوانی مگر امل. سعدی : غزلیات
غزل ۸۴
ز من مپرس که در دست او دلت چونست نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۷
سلسله ای ساخته کاین جعد موست مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۰۴
هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد سعدی : مفردات
بیت ۳۷
نا امید از در رحمت به کجا شاید رفت فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۱۹
بیاد یار در خلوت نشستم تا چه پیش آید حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۸۴۴
کمند جذبه اش نگذاشت مجنونی به صحرایی مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۳۱
راز تو فاش میکنم صبر نماند بیش ازین امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۷۸۳
بزم ما را یک دو خواب آلوده اند کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۶
گر همتم کناره ز دنیا نمی کند امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۲۴
دل ز تن بردی و در جانی هنوز رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ... الآیة. از روى اشارت بر ذوق اهل معرفت، این آیت رمزى دیگر دارد. میگوید مؤمنان و نیک مردان بحقیقت ایشاناند که احدیّت ایشان را بنعمت کرم در قباب غیرت بدارد، و بحسن عنایت پرورد، بمعرفت خودشان راه دهد، و بصحبت خود نزدیک گرداند، تا او را یگانه شوند و از غیر او بیگانه شوند. پیر طریقت گفت توحید نه همه آنست که او را یگانه دانى توحید حقیقى آنست که او را یگانه باشى وز غیر او بیگانه باشى، بدایت عنایت آنست که ایشان را قصدى دهد غیبى تا ایشان را از جهان باز برد چون فرد شود آن گه وصال فرد را بشاید. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۰۵
روزن دل، آه چه خوش روزنی رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ یادگیر و یاد کن یا محمد آن گه که اللَّه ابراهیم را گفت «اسلم» گردن نه و کار بمن سپار و خویشتن فرا من ده قالَ جواب داد ابراهیم و گفت أَسْلَمْتُ گردن نهادم و خویشتن فرا دادم و خود را بیوکندم لِرَبِّ الْعالَمِینَ خداوند جهانیان را.