عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۱۷
گفتی تو که مرگ چیست ای بینایی صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۵۴
دل رمیده به این خاکدان نمی سازد صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۲
خرم کسی که کام ز بخت جوان گرفت جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۵۵ - عاقل
چرا باید که عاقل بهر روزی ملکالشعرای بهار : تصنیفها
سرود ملی در ماهور (۱۲۶۹ خ)
ایران ـ هنگام کار است کمالالدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۲۵۴ - ایضا له
من بی برگ از تو این یک بار ابوالفضل بیهقی : مجلد ششم
بخش ۲۴ - دنبالهٔ داستان بوبکر حصیری ۲
من بازگشتم و کار رفتن ساختم و بنزدیک وی بازگشتم، ملطّفهیی بمن داد بمهر، بستدم و قصد شکارگاه کردم، نزدیک نماز شام آنجا رسیدم، یافتم سلطان را همه روز شراب خورده و پس بخرگاه رفته و خلوت کرده، ملطّفه نزدیک آغاجی خادم بردم و بدو دادم و جایی فرود آمدم نزدیک سرای پرده. وقت سحرگاه فرّاشی آمد و مرا بخواند، برفتم. آغاجی مرا پیش برد، امیر بر تخت روان بود در خرگاه، خدمت کردم . گفت «بو نصر را بگوی آنچه در باب حصیری کرده سخت صواب است و ما اینک سوی شهر میآئیم، آنچه فرمودنی آید، بفرمائیم.» و آن ملطّفه بمن انداخت، بستدم و بازگشتم. امیر نماز بامداد بکرد و روی بشهر آورد و من [به] شتابتر براندم، نزدیک شهر استادم را بدیدم و خواجه بزرگ را، ایستاده خدمت استقبال را با همه سالاران و اعیان درگاه. بو نصر مرا بدید و چیزی نگفت و من بجای خود بایستادم. و علامت و چتر سلطان پیش آمد و امیر بر اسب بود و این قوم پیش رفتند. استادم بمن رسید، اشارتی کرد سوی من، پیش رفتم، پوشیده گفت: صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۳۱
از روی لاله گون تو در خون تپید رنگ نهج البلاغه : حکمت ها
نتیجه پیمودن راه ناصواب
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> كَمْ مِنْ أَكْلَةٍ مَنَعَتْ أَكَلاَتٍ آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱۳
عام است پیر میکده ما کرامتش فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
این خشکبران که دستکشت هوسند ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
دور از رخ دلگشایت ای مایه ناز رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۵
کنه را در چراغ کرد سبک حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۲
کار دل و خراش، به هم عشق واگذاشت سعدی : باب سوم در فضیلت قناعت
حکایت شمارهٔ ۸
بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط هر روز مطالبت کردی و سخنان با خشونت گفتی اصحاب از تعنت وی خسته خاطر همیبودند و از تحمل چاره نبود صاحب دلی در آن میان گفت نفس را وعده دادن به طعام آسان ترست که بقال را به درم رشیدالدین وطواط : قصاید
شمارهٔ ۹۶ - رد العجز الی الصدر در مدح اتسز
قرار از دل من ربود آن نگار صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۲۰
قدم بر چشم من نه قلزم خون را تماشا کن بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۰۸
در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته عطار نیشابوری : باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق
شمارهٔ ۵
ای کرده پسند از دو جهان چاره منت فریدون مشیری : ابر و کوچه
بیگانه
غم آمده، غم آمده، انگشت بر در می زند
شمارهٔ ۱۷
گفتی تو که مرگ چیست ای بینایی صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۵۴
دل رمیده به این خاکدان نمی سازد صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۲
خرم کسی که کام ز بخت جوان گرفت جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۵۵ - عاقل
چرا باید که عاقل بهر روزی ملکالشعرای بهار : تصنیفها
سرود ملی در ماهور (۱۲۶۹ خ)
ایران ـ هنگام کار است کمالالدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۲۵۴ - ایضا له
من بی برگ از تو این یک بار ابوالفضل بیهقی : مجلد ششم
بخش ۲۴ - دنبالهٔ داستان بوبکر حصیری ۲
من بازگشتم و کار رفتن ساختم و بنزدیک وی بازگشتم، ملطّفهیی بمن داد بمهر، بستدم و قصد شکارگاه کردم، نزدیک نماز شام آنجا رسیدم، یافتم سلطان را همه روز شراب خورده و پس بخرگاه رفته و خلوت کرده، ملطّفه نزدیک آغاجی خادم بردم و بدو دادم و جایی فرود آمدم نزدیک سرای پرده. وقت سحرگاه فرّاشی آمد و مرا بخواند، برفتم. آغاجی مرا پیش برد، امیر بر تخت روان بود در خرگاه، خدمت کردم . گفت «بو نصر را بگوی آنچه در باب حصیری کرده سخت صواب است و ما اینک سوی شهر میآئیم، آنچه فرمودنی آید، بفرمائیم.» و آن ملطّفه بمن انداخت، بستدم و بازگشتم. امیر نماز بامداد بکرد و روی بشهر آورد و من [به] شتابتر براندم، نزدیک شهر استادم را بدیدم و خواجه بزرگ را، ایستاده خدمت استقبال را با همه سالاران و اعیان درگاه. بو نصر مرا بدید و چیزی نگفت و من بجای خود بایستادم. و علامت و چتر سلطان پیش آمد و امیر بر اسب بود و این قوم پیش رفتند. استادم بمن رسید، اشارتی کرد سوی من، پیش رفتم، پوشیده گفت: صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۳۱
از روی لاله گون تو در خون تپید رنگ نهج البلاغه : حکمت ها
نتیجه پیمودن راه ناصواب
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> كَمْ مِنْ أَكْلَةٍ مَنَعَتْ أَكَلاَتٍ آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱۳
عام است پیر میکده ما کرامتش فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
این خشکبران که دستکشت هوسند ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
دور از رخ دلگشایت ای مایه ناز رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۵
کنه را در چراغ کرد سبک حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۲
کار دل و خراش، به هم عشق واگذاشت سعدی : باب سوم در فضیلت قناعت
حکایت شمارهٔ ۸
بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط هر روز مطالبت کردی و سخنان با خشونت گفتی اصحاب از تعنت وی خسته خاطر همیبودند و از تحمل چاره نبود صاحب دلی در آن میان گفت نفس را وعده دادن به طعام آسان ترست که بقال را به درم رشیدالدین وطواط : قصاید
شمارهٔ ۹۶ - رد العجز الی الصدر در مدح اتسز
قرار از دل من ربود آن نگار صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۲۰
قدم بر چشم من نه قلزم خون را تماشا کن بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۰۸
در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته عطار نیشابوری : باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق
شمارهٔ ۵
ای کرده پسند از دو جهان چاره منت فریدون مشیری : ابر و کوچه
بیگانه
غم آمده، غم آمده، انگشت بر در می زند