ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۸ - داستان شاه کشمیر با پیلبان
سندباد گفت: در عهود ماضی و سنون غابر، بر بلاد کشمیر که فهرست سواد ربع مسکون و دیپاچه مرکز معمور است، پادشاهی مستولی بوده، به عدل و داد معروف و مذکور و به انصاف و انتصاف، معین و مشهور و به حکم استعلای همت و استیلای نهمت و استیفای عدت و استکمال اهبت از برای روزگار کارزار، پیلان بی شمار داشت و به وقت حرکت، مهد بر پیل نهادی و هر روز مهتر پیلبانان، جمله پیلان بر وی عرضه دادی روزی صیادان، پیلی وحشی گرفتند، از این سبک گامی، گران لجامی، بادپایی، رعد آوازی گفتی کوه بیستون است معلق بر چهار ستون یا سحابی که به مجاورت شهابی از اوج هوا به نشمین خاک آید چنانکه هر که او را دیدی، گفتی:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
بی‌جام در این دور شرابست شراب
نجم‌الدین رازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
مقصود وجود انس و جان آیینه است
رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ... الآیة. یک قول آنست که اینان اهل بدعت و اهواءاند که کتاب خدا و سنّت مصطفى واپس داشتند و آن را سست دیدند، و صواب دید رأى خویش و مستحسنات عقول فرا پیش داشتند و بچشم تعظیم در آن ننگرستند تا اسیر تهمت و شبهت گشتند، نه اعتقاد بر بصیرت دارند نه سخن بر بیّنت نه طریق کتاب و سنّت، راست چون درختى که بیخش بدعت، ساقش ضلالت، شاخش لعنت، برگش عقوبت، شکوفه‏اش ندامت، میوه‏اش حسرت.
مولوی : دفتر پنجم
بخش ۱۰۵ - حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه کی این خنجر از بهر چیست گفت از برای آنک هر کی با من بد اندیشد اشکمش بشکافم لوطی بر سر او آمد شد می‌کرد و می‌گفت الحمدلله کی من بد نمی‌اندیشم با تو «بیت من بیت نیست اقلیمست هزل من هزل نیست تعلیمست» ان الله یستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها ای فما فوقها فی تغییر النفوس بالانکار ان ما ذا ا راد الله بهذا مثلا و آنگه جواب می‌فرماید کی این خواستم یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا کی هر فتنه‌ای هم‌چون میزانست بسیاران ازو سرخ‌رو شوند و بسیاران بی‌مراد شوند و لو تاملت فیه قلیلا وجدت من نتایجه الشریفة کثیرا
کونده‌یی را لوطی‌یی در خانه برد
سلمان ساوجی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح سلطان اویس
ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا
عطار نیشابوری : بخش دهم
(۱) حکایت سلطان سنجر با عبّاسۀ طوسی
مگر یک روز سنجر شاه عالی
قوامی رازی : دیوان اشعار
شمارهٔ ۷ - در مرثیت امام زاده گفته
میر امام زاده که چون او نیافرید
فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۰
امشب که دست نالة زارم بساز بود
مولوی : فیه ما فیه
فصل پنجاه و هفتم - عارفی گفت رفتم در گلخنی تادلم بگشاید
عارفی گفت رفتم در گلخنی تادلم بگشاید که گریزگاهِ بعضی اولیا بوده است دیدم رئیس گلخن را شاگردی بود میان بسته بود کار میکرد و اوش میگفت که این بکن و آن بکن او چست کار میکرد گلخن تاب را خوش آمد از چستی او در فرمان برداری گفت آری همچنين چست باش اگر تو پیوسته چالاک باشی و ادب نگاه داری مقام خود بتو دهم و ترا بجای خود بنشانم مرا خنده گرفت و عقدهٔ من بگشاد دیدم رئیسان این عالم را همه بدین صفتاند با چاکران خود.
انوری : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷ - در مدح ملک عضدالدین طغرل تکین
ای جهان را ایمنی از دولت طغرلتکین
سنایی غزنوی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - در مدح سید عمید سیدالشعرا ابوطالب محمد ناصری علوی
بتی که گر فکند یک نظر بر آتش و آب
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۳۹۸
تا کی از گریه توان منع دو چشم تر خویش
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
یارم ز همه جهان مرا روی نمود
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ اشعار ترکی
گئتمه ترسا بالاسی
ایذن وئر توی گئجه‌سی من ده سنه دایه‌گلیم
سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۵۸
ایا بحسن رخت را لوای سلطانی
فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۱۸
خوشا آن دل که تا جان باشدش اندوهگین باشد
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۹
ننویسی جواب نامه من
مهدی اخوان ثالث : زمستان
ارمغان فرشته
با نوازش‌های لحن مرغکی بیدار دل
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۴۶
دوش رفتم در میان مجلس سلطان خویش