رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف
۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ الایة فاحشه هر کس لایق روزگار و احوال وى است. بنگر که مقام مرد در راه بردن کجاست؟ فاحشه وى بقدر بشریت وى هم از آنجاست. سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶
چون زهرهٔ شیران بدرد نالهٔ کوس عطار نیشابوری : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸
ای حلقهٔ درگاه تو هفت آسمان سبحانه عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۳۱
من عاشقِ زارِ روی یارم چکنم رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۳۵
نشسته به صد چشم بر بارهای سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۵
آئینه را جمال تو صاحب نظر کند صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۵۵۰
از حب جاه خواری دنیا شود لذیذ ملکالشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۴۵ - پافشاری میخ
پافشاری و استقامت میخ کمالالدین اسماعیل : قصاید
شمارهٔ ۵۶ - ایضاً له
خدایگان بزرگان و مقتدای کرام عطار نیشابوری : بخش دوم
جواب پدر
پدر گفتش تو زنهار این میندیش جامی : سلسلةالذهب
بخش ۱۶ - رفتن معتمر و عتیبه به جستجوی ریا
خسرو صبح چو علم برزد سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷
ز ناله منع مکن عاشق بلاکش را مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۸
در عالم سفله از بنی آدم کیست امیرخسرو دهلوی : خسرو و شیرین
بخش ۱۹ - بردن شکر خسرو را به خانهٔ خویش به مهمانی
به صد خواهشگری شهرا پریروی ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۲ - ابراهیم بن ادهم
و از ایشان بود ابواسحق ابراهیم بن ادهم بن منصور از شهر بلخ بود و از ابناء ملوک بود. روزی بشکار بیرون آمده بود روباهی برانگیخت یا خرگوشی و بر اثر آن همی شد هاتفی آواز داد کی ترا از بهر این آفریده اند یا ترا بدین فرموده اند، پس دگرباره آواز داد از قربوس زین که واللّه ترا از بهر این نیافریده اند و بدین نفرموده اند، از اسب فرود آمد. و شبانی را دید از آن پدرش جُبّۀ شبان فرا ستد جُبّۀ پشمین بود و اندر پوشید و سلاحی کی داشت فرا وی داد و اندر بادیه شد و بمکه رفت و باسفیان ثوری صحبت کرد و با فضیل عیاض بشام شد و آنجا فرمان یافت. و از کسب دست خویش خوردی و دروگری و پالیزوانی یعنی بستانگری و آنچه بدین ماند. و مردی را دید اندر بادیه و نام مهین حق او را بیاموخت و بدان خدایرا بخواند و خضر را دید علیه السلام گفت برادر من داود ترا نام مهین بیاموخت. وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۷۳
همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چیست جامی : سلسلةالذهب
بخش ۱۸ - حکایت بر سبیل تمثیل
زنگیای روی چون در دوزخ منوچهری دامغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۷۹
نوای تو ای خوب ترک نوآیین ادیب صابر : مفردات
شمارهٔ ۷
نسیم گل چو به خلق تو نسبتی دارد باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۶۵
جره بازی بدم رفتم به نخجیر
۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ الایة فاحشه هر کس لایق روزگار و احوال وى است. بنگر که مقام مرد در راه بردن کجاست؟ فاحشه وى بقدر بشریت وى هم از آنجاست. سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶
چون زهرهٔ شیران بدرد نالهٔ کوس عطار نیشابوری : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸
ای حلقهٔ درگاه تو هفت آسمان سبحانه عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۳۱
من عاشقِ زارِ روی یارم چکنم رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۳۵
نشسته به صد چشم بر بارهای سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۵
آئینه را جمال تو صاحب نظر کند صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۵۵۰
از حب جاه خواری دنیا شود لذیذ ملکالشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۴۵ - پافشاری میخ
پافشاری و استقامت میخ کمالالدین اسماعیل : قصاید
شمارهٔ ۵۶ - ایضاً له
خدایگان بزرگان و مقتدای کرام عطار نیشابوری : بخش دوم
جواب پدر
پدر گفتش تو زنهار این میندیش جامی : سلسلةالذهب
بخش ۱۶ - رفتن معتمر و عتیبه به جستجوی ریا
خسرو صبح چو علم برزد سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷
ز ناله منع مکن عاشق بلاکش را مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۸
در عالم سفله از بنی آدم کیست امیرخسرو دهلوی : خسرو و شیرین
بخش ۱۹ - بردن شکر خسرو را به خانهٔ خویش به مهمانی
به صد خواهشگری شهرا پریروی ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۲ - ابراهیم بن ادهم
و از ایشان بود ابواسحق ابراهیم بن ادهم بن منصور از شهر بلخ بود و از ابناء ملوک بود. روزی بشکار بیرون آمده بود روباهی برانگیخت یا خرگوشی و بر اثر آن همی شد هاتفی آواز داد کی ترا از بهر این آفریده اند یا ترا بدین فرموده اند، پس دگرباره آواز داد از قربوس زین که واللّه ترا از بهر این نیافریده اند و بدین نفرموده اند، از اسب فرود آمد. و شبانی را دید از آن پدرش جُبّۀ شبان فرا ستد جُبّۀ پشمین بود و اندر پوشید و سلاحی کی داشت فرا وی داد و اندر بادیه شد و بمکه رفت و باسفیان ثوری صحبت کرد و با فضیل عیاض بشام شد و آنجا فرمان یافت. و از کسب دست خویش خوردی و دروگری و پالیزوانی یعنی بستانگری و آنچه بدین ماند. و مردی را دید اندر بادیه و نام مهین حق او را بیاموخت و بدان خدایرا بخواند و خضر را دید علیه السلام گفت برادر من داود ترا نام مهین بیاموخت. وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۷۳
همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چیست جامی : سلسلةالذهب
بخش ۱۸ - حکایت بر سبیل تمثیل
زنگیای روی چون در دوزخ منوچهری دامغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۷۹
نوای تو ای خوب ترک نوآیین ادیب صابر : مفردات
شمارهٔ ۷
نسیم گل چو به خلق تو نسبتی دارد باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۶۵
جره بازی بدم رفتم به نخجیر