سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۵
ای پسر نیستی ز هستی به خاقانی : ترکیبات
شمارهٔ ۵ - در مدح ملک الوزراء مختار الدین
دوستی کو تا به جان دربستمی صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۵۷۸
تا نهادم پای در وحشتسرای روزگار نصرالله منشی : باب ابن الملک و اصحابه
بخش ۹
چون برهمن بدینجا رسید واین فصول بپرداخت رای خاموش ایستاد و بیش سوال نکرد. برهمن گفت: آنچه در وسع و امکان بود در جواب و سوال با ملک تقدیم نمودم و شرط خدمت اندران بجای آوردم. امیدوار یک کرامت باشم، که ملک خاطر را در این ابواب کار فرماید که محاسن فکرت و حکمت جمال دهد؛ و فایده تجارب تنبیه است. و بدین کتاب فضیلت رای و رویت ملکانه بر پادشاهان گذشته ظاهر گشت، و در عمر ملک هزار سال بیفزود، و فرط خرد و کمال دانش او جهانیان را معلوم شد، و ذکر ملک و دولت او بر روی روزگار باقی ماند و بهمه اقالیم عالم و آفاق گیتی برسید. وگفت: ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۳
تند هلکگوی (عصبانی و دیوانهوار) مباش، چه تند هلکگوی مردم چنان چون آتش است که اندر بیشه افتد و همه مرغ و ماهی بسوزد و هم خرفستر سوزد. نهج البلاغه : حکمت ها
عبرت از مرگ دیگران
<strong> وَ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلاً يَضْحَكُ </strong> فَقَالَ عطار نیشابوری : باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است
شمارهٔ ۲۲
آخر ره دورت به کناری برسد ابن یمین فَرومَدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۲
زلف مشکین تو بر طرف بنا گوش چو میم ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۲
اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی، به کس دشنام مده. ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۱
دخت خود را به زیرک و دانا مرد ده، چه زیرک و دانا مرد هر آینه چون زمین نیکوست. کجا تخم بدو افکند و از او بس جورتاک (؟) اندر آید. محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۴۳
در آن وقت کی شیخ بوسعید به نشابور بود مؤذن مسجد مطرز یک شب بر مناره قرآن میخواند و در آن همسایگی ترکی بیمار بود، ترک را آواز مؤذن خوش آمد، بسیاری بگریست. چون آفتاب روی بنمود کس بفرستاد ومؤذن را بخواند و گفت دوش برین مناره قرآن تومیخواندی؟ گفت بلی. گفت دیگرباره برخوان. مؤذن پنج آیتی برخواند. یک درست زر بوی همراه کرد. مؤذن بستد و از پیش ترک بیرون آمد و به مجلس شیخ آمد. شیخ سخن میگفت، در میان مجلس دو سگبان از در خانقاه درآمدند و از شیخ چیزی خواستند. شیخ روی بمؤذن کرد و گفت آن درست زر که از ترک گرفتۀ بدین هر دو شخص رسان. مؤذن در تفکر افتاد که ترک زر تنها بمن داد و آنجا هیچ کس حاضر نبود شیخ را که گفت؟ شیخ گفت بسیار میندیش کی آب گرمابه پارگین را شاید. سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵
آن را شایی که باشم از عشق تو شاد ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس
بخش ۲۰۶ - حکایت آن شخصی که گرفتار دو زن بود و سوء عاقبت آن
هرکسی بستاند از تو بهر خویش غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۵۵ - حقوق پدر و مادر
بدان که حق ایشان عظیمتر است که نزدیکی ایشان بیشتر است. رسول گفت (ص) که هیچ کس حق پدر نگذارد تا آنگاه که وی را بنده ای یابد، بخرد و آزاد کند. و گفت، «نیکویی کردن با پدر و مادر فاضلتر از نماز و روزه و حج و عمره و غزا» وگفت، «بوی بهشت از پانصد ساله راه بیاید و عاق و قاطع رحم نیابد». و خدای تعالی وحی فرستاد به موسی که هرکه فرمان مادر و پدر برد و فرمان من نبرد، وی را فرمانبردار نویسم و هرکه فرمان من برد و فرمان ایشان نبرد، وی را نافرمانبردار نویسم. و گفت رسول ما (ص)، «چه زیان دارد اگر کسی صدقه ای بدهد به مزد پدر و مادر تا ایشان را مزد بود و از مزد وی هیچ کم نشود؟» سنایی غزنوی : الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان
در پند و نصیحت پادشاه گوید
همه خلق آنچه ماده وانچه نرند عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۰
ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست مولوی : دفتر چهارم
بخش ۸۸ - بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد
عقل میگفتش حماقت با تواست صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۷۹
دود دلی ز ابر گهربار مانده است صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۷۰
تا خدنگ غمزه بال و پر فشانی می کند ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۸۹
بهخواسته و چیزگیتی گستاخمباش،چهخواسته و چیز (مال و منال) گیتی ایدون همانا چونمرغیاست کهازین درخت بر آن درخت نشسته و به هیچ درخت نپاید.
غزل شمارهٔ ۳۳۵
ای پسر نیستی ز هستی به خاقانی : ترکیبات
شمارهٔ ۵ - در مدح ملک الوزراء مختار الدین
دوستی کو تا به جان دربستمی صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۵۷۸
تا نهادم پای در وحشتسرای روزگار نصرالله منشی : باب ابن الملک و اصحابه
بخش ۹
چون برهمن بدینجا رسید واین فصول بپرداخت رای خاموش ایستاد و بیش سوال نکرد. برهمن گفت: آنچه در وسع و امکان بود در جواب و سوال با ملک تقدیم نمودم و شرط خدمت اندران بجای آوردم. امیدوار یک کرامت باشم، که ملک خاطر را در این ابواب کار فرماید که محاسن فکرت و حکمت جمال دهد؛ و فایده تجارب تنبیه است. و بدین کتاب فضیلت رای و رویت ملکانه بر پادشاهان گذشته ظاهر گشت، و در عمر ملک هزار سال بیفزود، و فرط خرد و کمال دانش او جهانیان را معلوم شد، و ذکر ملک و دولت او بر روی روزگار باقی ماند و بهمه اقالیم عالم و آفاق گیتی برسید. وگفت: ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۳
تند هلکگوی (عصبانی و دیوانهوار) مباش، چه تند هلکگوی مردم چنان چون آتش است که اندر بیشه افتد و همه مرغ و ماهی بسوزد و هم خرفستر سوزد. نهج البلاغه : حکمت ها
عبرت از مرگ دیگران
<strong> وَ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلاً يَضْحَكُ </strong> فَقَالَ عطار نیشابوری : باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است
شمارهٔ ۲۲
آخر ره دورت به کناری برسد ابن یمین فَرومَدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۲
زلف مشکین تو بر طرف بنا گوش چو میم ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۲
اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی، به کس دشنام مده. ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۹۱
دخت خود را به زیرک و دانا مرد ده، چه زیرک و دانا مرد هر آینه چون زمین نیکوست. کجا تخم بدو افکند و از او بس جورتاک (؟) اندر آید. محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۴۳
در آن وقت کی شیخ بوسعید به نشابور بود مؤذن مسجد مطرز یک شب بر مناره قرآن میخواند و در آن همسایگی ترکی بیمار بود، ترک را آواز مؤذن خوش آمد، بسیاری بگریست. چون آفتاب روی بنمود کس بفرستاد ومؤذن را بخواند و گفت دوش برین مناره قرآن تومیخواندی؟ گفت بلی. گفت دیگرباره برخوان. مؤذن پنج آیتی برخواند. یک درست زر بوی همراه کرد. مؤذن بستد و از پیش ترک بیرون آمد و به مجلس شیخ آمد. شیخ سخن میگفت، در میان مجلس دو سگبان از در خانقاه درآمدند و از شیخ چیزی خواستند. شیخ روی بمؤذن کرد و گفت آن درست زر که از ترک گرفتۀ بدین هر دو شخص رسان. مؤذن در تفکر افتاد که ترک زر تنها بمن داد و آنجا هیچ کس حاضر نبود شیخ را که گفت؟ شیخ گفت بسیار میندیش کی آب گرمابه پارگین را شاید. سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵
آن را شایی که باشم از عشق تو شاد ملا احمد نراقی : مثنوی طاقدیس
بخش ۲۰۶ - حکایت آن شخصی که گرفتار دو زن بود و سوء عاقبت آن
هرکسی بستاند از تو بهر خویش غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۵۵ - حقوق پدر و مادر
بدان که حق ایشان عظیمتر است که نزدیکی ایشان بیشتر است. رسول گفت (ص) که هیچ کس حق پدر نگذارد تا آنگاه که وی را بنده ای یابد، بخرد و آزاد کند. و گفت، «نیکویی کردن با پدر و مادر فاضلتر از نماز و روزه و حج و عمره و غزا» وگفت، «بوی بهشت از پانصد ساله راه بیاید و عاق و قاطع رحم نیابد». و خدای تعالی وحی فرستاد به موسی که هرکه فرمان مادر و پدر برد و فرمان من نبرد، وی را فرمانبردار نویسم و هرکه فرمان من برد و فرمان ایشان نبرد، وی را نافرمانبردار نویسم. و گفت رسول ما (ص)، «چه زیان دارد اگر کسی صدقه ای بدهد به مزد پدر و مادر تا ایشان را مزد بود و از مزد وی هیچ کم نشود؟» سنایی غزنوی : الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان
در پند و نصیحت پادشاه گوید
همه خلق آنچه ماده وانچه نرند عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۰
ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست مولوی : دفتر چهارم
بخش ۸۸ - بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد
عقل میگفتش حماقت با تواست صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۷۹
دود دلی ز ابر گهربار مانده است صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۷۰
تا خدنگ غمزه بال و پر فشانی می کند ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۸۹
بهخواسته و چیزگیتی گستاخمباش،چهخواسته و چیز (مال و منال) گیتی ایدون همانا چونمرغیاست کهازین درخت بر آن درخت نشسته و به هیچ درخت نپاید.