رشیدالدین میبدی : ۴۶- سورة الاحقاف
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. اثیر اخسیکتی : قصاید
شمارهٔ ۶۸ - وصف صبح و مدح سلطان مظفر الدین قزل ارسلان سلجوقی
چون کرد دیده بان افق چشم خفته باز سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۴۴۹
تشبیه تا به رنگ تو کردند روی گل ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - انواع ترس های ناپسند
بدان که این قسم از خوف بر چند نوع است که همه آنها مذموم و صاحب آنها در نزد عقل معایب و ملوم است: اول آنکه خوف او از امری باشد که البته وقوع خواهد یافت و دفع آن در قوه بشر نیست و شکی نیست که خوف از چنین چیزی از جهل و نادانی است و به غیر از الم عاجلی که دل آدمی را مشغول کند و او را از کار دنیا و آخرت باز دارد فایده ای بر آن مترتب نمی شود و عاقل مثل این را بر دل خود راه نمی دهد و خود را به قضای الهی و مقدرات سبحانی راضی می سازد تا راحت حال و سعادت مآل به جهت او حاصل گردد. ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
در ریاست سرپاس مختاری
داد شه جای او به مختاری وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۳۲
ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد هجویری : باب لُبس المرقعات
باب لُبس المرقعات
بدان که لبس مرقعه شعار متصوّفه است، و لبس مرقعات سنت است؛ از آنجا که رسول علیه السّلام فرمود: «علیکُم بلباسِ الصِّوفِ تَجِدونَ حَلاوَةَ الإیمانِ فی قُلوبِکم.» و نیز یکی از صحابه گوید، رضی اللّه عنه: «کان النّبیُّ صلّی اللّه علیه و سلم یلبسُ الصّوفَ و یرکَبُ الْحِمارَ.» و نیز رسول صلی اللّه علیه و سلم مر عایشه را گفت، رضی اللّه عنها: «لاتَضَیِّعِی الثَّوْبَ حتّی تُرَقِّعیه.» گفت: «بر شما بادا به جامهٔ پشمین تا حلاوت ایمان بیابید.» و روایت کردند که: «وی علیه السّلام جامهٔ پشمین پوشید و بر خر نشست.» و نیز گفت عایشه را رضی اللّه عنها که: «جامه را ضایع مکن تا رقعه یعنی پیوندها بر آن نگذاری.» شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹
آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۶۹
تشنهام تا بکی آخر بده آبی ساقی نیما یوشیج : مجموعه اشعار
هست شب
هست شب یک شبِ دم کرده و خاک غروی اصفهانی : مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام
شمارهٔ ۱۲ - مخمس غزل شیخ سعدی در مصیبت
رفت اصغر شیرینم ز آغوشم و دامانم یغمای جندقی : مراثی و نوحهها
شمارهٔ ۵۱
تفریق جسم و جان است بدرود دوستداران امام خمینی : غزلیات
سایه لطف
بوی گل آید از چمن، گویی که یار آنجا بود ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - تقسیم امور بندگان
بدان که کارهای بندگان و اموری که بر ایشان وارد می گردد بر دو قسم است: عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۳۱۲
آن طره چون علم به سر دوش می زند ظهیرالدین فاریابی : قصاید
شمارهٔ ۱۱
آنک به حق داور زمان وزمین است ظهیرالدین فاریابی : قصاید
شمارهٔ ۶۷
ای مهر و مه نتیجه رای منیر تو امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۹۵
او می رود و عاشق مسکین گرانش فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸
امروز محصلین ز اعلی تا پست عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۲۶
گر از همگی خویشتن فرد شوی
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. اثیر اخسیکتی : قصاید
شمارهٔ ۶۸ - وصف صبح و مدح سلطان مظفر الدین قزل ارسلان سلجوقی
چون کرد دیده بان افق چشم خفته باز سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۴۴۹
تشبیه تا به رنگ تو کردند روی گل ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - انواع ترس های ناپسند
بدان که این قسم از خوف بر چند نوع است که همه آنها مذموم و صاحب آنها در نزد عقل معایب و ملوم است: اول آنکه خوف او از امری باشد که البته وقوع خواهد یافت و دفع آن در قوه بشر نیست و شکی نیست که خوف از چنین چیزی از جهل و نادانی است و به غیر از الم عاجلی که دل آدمی را مشغول کند و او را از کار دنیا و آخرت باز دارد فایده ای بر آن مترتب نمی شود و عاقل مثل این را بر دل خود راه نمی دهد و خود را به قضای الهی و مقدرات سبحانی راضی می سازد تا راحت حال و سعادت مآل به جهت او حاصل گردد. ملکالشعرای بهار : کارنامهٔ زندان
در ریاست سرپاس مختاری
داد شه جای او به مختاری وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۳۲
ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد هجویری : باب لُبس المرقعات
باب لُبس المرقعات
بدان که لبس مرقعه شعار متصوّفه است، و لبس مرقعات سنت است؛ از آنجا که رسول علیه السّلام فرمود: «علیکُم بلباسِ الصِّوفِ تَجِدونَ حَلاوَةَ الإیمانِ فی قُلوبِکم.» و نیز یکی از صحابه گوید، رضی اللّه عنه: «کان النّبیُّ صلّی اللّه علیه و سلم یلبسُ الصّوفَ و یرکَبُ الْحِمارَ.» و نیز رسول صلی اللّه علیه و سلم مر عایشه را گفت، رضی اللّه عنها: «لاتَضَیِّعِی الثَّوْبَ حتّی تُرَقِّعیه.» گفت: «بر شما بادا به جامهٔ پشمین تا حلاوت ایمان بیابید.» و روایت کردند که: «وی علیه السّلام جامهٔ پشمین پوشید و بر خر نشست.» و نیز گفت عایشه را رضی اللّه عنها که: «جامه را ضایع مکن تا رقعه یعنی پیوندها بر آن نگذاری.» شیخ بهایی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹
آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۶۹
تشنهام تا بکی آخر بده آبی ساقی نیما یوشیج : مجموعه اشعار
هست شب
هست شب یک شبِ دم کرده و خاک غروی اصفهانی : مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام
شمارهٔ ۱۲ - مخمس غزل شیخ سعدی در مصیبت
رفت اصغر شیرینم ز آغوشم و دامانم یغمای جندقی : مراثی و نوحهها
شمارهٔ ۵۱
تفریق جسم و جان است بدرود دوستداران امام خمینی : غزلیات
سایه لطف
بوی گل آید از چمن، گویی که یار آنجا بود ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - تقسیم امور بندگان
بدان که کارهای بندگان و اموری که بر ایشان وارد می گردد بر دو قسم است: عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۳۱۲
آن طره چون علم به سر دوش می زند ظهیرالدین فاریابی : قصاید
شمارهٔ ۱۱
آنک به حق داور زمان وزمین است ظهیرالدین فاریابی : قصاید
شمارهٔ ۶۷
ای مهر و مه نتیجه رای منیر تو امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۹۵
او می رود و عاشق مسکین گرانش فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸
امروز محصلین ز اعلی تا پست عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۲۶
گر از همگی خویشتن فرد شوی