صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۵۸
جدا ز دولت وصلش به گریه ام مشغول
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳
نه جان تو با سرّ الاهی پرداخت
نهج البلاغه : خطبه ها
برانگیختن مردم برای نبرد با شامیان
<strong> و من خطبة له عليه‌السلام في استنفار الناس إلى أهل الشام </strong> <strong> بعد فراغه من أمر الخوارج </strong>
شاطرعباس صبوحی : دوبیتی‌ها
نقاش
کشید نقش تو نقاش و اشتباه کشید
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۴۰
ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۹۷ - مرگ پدر
به کام من بر یک چند گشت گیهان بود
سیف فرغانی : قصاید و قطعات (گزیدهٔ ناقص)
شمارهٔ ۴۲
زهی از نور روی تو چراغ آسمان روشن
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۴۸
نیم ز پرسش محشر به هیچ باب خجل
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵
ببین ذرات روحانی، که شد تابان از این صحرا
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۷۹
مائیم و جام باده و جانان جاودان
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۹۶ - سپید رود
هنگام فرودین که رساند ز ما درود
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۶
گرفتم این که نظر باز می‌توان کردن
فخرالدین عراقی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۳
هیهات! کزین دیار رفتم
قاآنی شیرازی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱
گاهی هوس‌ بادهٔ رنگین دارم
سعدی : غزلیات
غزل ۳۲
تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار
عطار نیشابوری : عذر آوردن مرغان
حکایت خسروی که به استقبالش شهر را آراسته بودند و او فقط به آرایش زندانیان توجه کرد
خسروی می‌شد به شهر خویش باز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۳
فریاد که مردم و نگویی چه کسم
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۹۶
ای پاک از آب و از گل، پایی درین گلم نه
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷۴۷
خوش آن که از دو جهان گوشه غمی دارد
رشیدالدین میبدی : ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه
۵ - النوبة الثانیة
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ... الایة سبب نزول این نهى و نزول این آیة آن بود که: رسول خدا (ص) ولیمه‏اى ساخت از بهر زینب که تحویل کرده بود و جمعى بسیار از یاران بر ان ولیمه خوانده، انس مالک گفت: رسول خدا مرا فرمود که رو هر که را بینى از یاران برخوان. گفتا رفتم و خواندم، و یاران جوق جوق مى‏آمدند و طعام مى‏خوردند و باز میگشتند. بعاقبت گفتم: یا رسول اللَّه ما اجد احدا ادعوه کس نماند که او را نخواندم. آن گه طعام برداشتند و قوم متفرّق شدند، سه کس در خانه رسول (ص) بماندند و دراز نشستند و از سخنها مى‏پرسیدند و سرگذشتها باز میگفتند، رسول (ص) خدا میخواست که ایشان برخیزند و شرم میداشت که بگفتى، یک بار و دو بار از خانه بیرون شد بخانه عایشه و غیر آن و باز مى‏آمد و انتظار برخاستن ایشان میکرد، در آن حال جبرئیل آمد و این آیة آورد، آنجا که گفت: وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ، رسول خدا بر ایشان خواند و ایشان برخاستند و بیرون شدند.