مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۵۹
گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۶
هر کاتش من دارد او خرقه ز من دارد مولوی : دفتر چهارم
بخش ۴۴ - بقیهٔ عمارت کردن سلیمان علیهالسلام مسجد اقصی را به تعلیم و وحی خدا جهت حکمتهایی کی او داند و معاونت ملایکه و دیو و پری و آدمی آشکارا
ای سلیمان مسجد اقصی بساز قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة المائدة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۵ - کنج ملال
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن اسدی توسی : گرشاسپنامه
رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره
وز آنجای با لشکرش یکسره صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۴۳
آفاق روشن و مه تابان پدید نیست جامی : دفتر دوم
بخش ۶۵ - قصه ملاقات ذوالنون مصری قدس الله تعالی سره در حرم مکه با آن کنیزک و مقالات ایشان با یکدیگر
لقمه ماهی فنا ذوالنون حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۲
حجاب چهره ی جان میشود غبار تنم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۵
گر ماه شب افروزان روپوش روا دارد فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۱
کو هجوم گریه کز یک قطره صد جیحون کنم عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۳۳
کو کوی تو تا به فرق بشتافتمی مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال مسجد کوفه
عمل ستون هفتم مسجد کوفه
این محلّ مقامی است که حق تعالی در آن، توفیق توبه و بازگشت را به آدم (ع) داد، پس به سوی آن برو و جلوی آن رو به قبله بایست و بگو: مولوی : فیه ما فیه
فصل شانزدهم - نایب گفت که پیش از این کافران بت را میپرستیدند
نایب گفت که پیش از این کافران بت را میپرستیدند و سجود میکردند ما در این زمان همان میکنیم این چه میرویم و مغل را سجود و خدمت میکنیم و خود را مسلمان میدانیم و چندین بتان دیگر در باطن داریم از حرص و هوا و کين و حسد و ما مطیع این جملهایم پس ما نیز ظاهراً و باطناً همان کار میکنیم و خویشتن را مسلمان میدانیم فرمود اماّ اینجا چیز دیگر هست چون شما را این در خاطر میاید این بدست و ناپسند قطعا دیده دل شما چیزی بیچون و بیچگونه و عظیم دیده است که این او را زشت و قبیح مینماید آب شور شور کسی را نماید که او آب شيرین خورده باشد وَبِضِدِّهَا تَتَبَیَّنُ الْاَشْیَاءُ پس حق تعالی در جان شما نور ایمان نهاده است که این کارها را زشت میبیند آخر در مقابله نغزی این زشت نماید و اگرنی دیگران را چون این درد نیست در آنچ هستند شادند و میگویند خود کار این دارد حق تعالی شما را آن خواهد دادن که مطلوب شماست و همّت شما آنجا که هست شما را آن خواهد شدن که اَلطَّیْرُ یَطِیْرُ بِجَنَاحَیْهِ وَالْمُؤْمِنُ یَطِیْرُ بِهِمَّتِهِ خلق سه صنفاند ملایکه اند که ایشان همه عقل محضند طاعت و بندگی و ذکر ایشان را طبعست و غذاست و بآن خورش و حیاتست چنانکه ماهی در آب زندگی او از آب است و بستر و بالين او آبست آن در حق او تکلیف نیست چون از شهوت مجردست و پاکست پس چه منتّ اگر او شهوت نراند یا آرزوی هوا و نفی نکند چون ازینها پاکست و او را هیچ مجاهده نیست و اگر طاعت کند آن با حساب طاعت نگيرند چون طبعش آنست و بی آن نتواند بودن و یک صنف دیگر بهایمند که ایشان شهوت محضند. عقل زاجر ندارند بریشان تکلیف نیست ماند آدمی مسکين که مرکبست از عقل و شهوت نیمش فرشته است و نیمش حیوان نیمش مار است و نیمش ماهی. ماهیش سوی آب میکشاند و مارش سوی خاک در کشاکش و جنگ است مَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ اَعْلَیَ مِنَ اَلْمَلَائِکَةِ وَمَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ اَدْنَی مِنَ الْبَهَایمِ. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸۹۸
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۹
به دور کاکل و زلف تو سنبلستان ها صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۰۰
جوهر شمشیر غیرت پیچ وتاب از من گرفت مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۰۲
برست جان و دلم از خودی و از هستی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۲۱
آن را که نیست دلبری از دل چه فایده؟ صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸۰۱
موی میان نبود که من همچو مو شدم
غزل شمارهٔ ۲۰۵۹
گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۶
هر کاتش من دارد او خرقه ز من دارد مولوی : دفتر چهارم
بخش ۴۴ - بقیهٔ عمارت کردن سلیمان علیهالسلام مسجد اقصی را به تعلیم و وحی خدا جهت حکمتهایی کی او داند و معاونت ملایکه و دیو و پری و آدمی آشکارا
ای سلیمان مسجد اقصی بساز قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة المائدة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۵ - کنج ملال
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن اسدی توسی : گرشاسپنامه
رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره
وز آنجای با لشکرش یکسره صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۴۳
آفاق روشن و مه تابان پدید نیست جامی : دفتر دوم
بخش ۶۵ - قصه ملاقات ذوالنون مصری قدس الله تعالی سره در حرم مکه با آن کنیزک و مقالات ایشان با یکدیگر
لقمه ماهی فنا ذوالنون حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۲
حجاب چهره ی جان میشود غبار تنم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۵
گر ماه شب افروزان روپوش روا دارد فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۱
کو هجوم گریه کز یک قطره صد جیحون کنم عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۳۳
کو کوی تو تا به فرق بشتافتمی مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال مسجد کوفه
عمل ستون هفتم مسجد کوفه
این محلّ مقامی است که حق تعالی در آن، توفیق توبه و بازگشت را به آدم (ع) داد، پس به سوی آن برو و جلوی آن رو به قبله بایست و بگو: مولوی : فیه ما فیه
فصل شانزدهم - نایب گفت که پیش از این کافران بت را میپرستیدند
نایب گفت که پیش از این کافران بت را میپرستیدند و سجود میکردند ما در این زمان همان میکنیم این چه میرویم و مغل را سجود و خدمت میکنیم و خود را مسلمان میدانیم و چندین بتان دیگر در باطن داریم از حرص و هوا و کين و حسد و ما مطیع این جملهایم پس ما نیز ظاهراً و باطناً همان کار میکنیم و خویشتن را مسلمان میدانیم فرمود اماّ اینجا چیز دیگر هست چون شما را این در خاطر میاید این بدست و ناپسند قطعا دیده دل شما چیزی بیچون و بیچگونه و عظیم دیده است که این او را زشت و قبیح مینماید آب شور شور کسی را نماید که او آب شيرین خورده باشد وَبِضِدِّهَا تَتَبَیَّنُ الْاَشْیَاءُ پس حق تعالی در جان شما نور ایمان نهاده است که این کارها را زشت میبیند آخر در مقابله نغزی این زشت نماید و اگرنی دیگران را چون این درد نیست در آنچ هستند شادند و میگویند خود کار این دارد حق تعالی شما را آن خواهد دادن که مطلوب شماست و همّت شما آنجا که هست شما را آن خواهد شدن که اَلطَّیْرُ یَطِیْرُ بِجَنَاحَیْهِ وَالْمُؤْمِنُ یَطِیْرُ بِهِمَّتِهِ خلق سه صنفاند ملایکه اند که ایشان همه عقل محضند طاعت و بندگی و ذکر ایشان را طبعست و غذاست و بآن خورش و حیاتست چنانکه ماهی در آب زندگی او از آب است و بستر و بالين او آبست آن در حق او تکلیف نیست چون از شهوت مجردست و پاکست پس چه منتّ اگر او شهوت نراند یا آرزوی هوا و نفی نکند چون ازینها پاکست و او را هیچ مجاهده نیست و اگر طاعت کند آن با حساب طاعت نگيرند چون طبعش آنست و بی آن نتواند بودن و یک صنف دیگر بهایمند که ایشان شهوت محضند. عقل زاجر ندارند بریشان تکلیف نیست ماند آدمی مسکين که مرکبست از عقل و شهوت نیمش فرشته است و نیمش حیوان نیمش مار است و نیمش ماهی. ماهیش سوی آب میکشاند و مارش سوی خاک در کشاکش و جنگ است مَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ اَعْلَیَ مِنَ اَلْمَلَائِکَةِ وَمَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ اَدْنَی مِنَ الْبَهَایمِ. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸۹۸
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۹
به دور کاکل و زلف تو سنبلستان ها صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۰۰
جوهر شمشیر غیرت پیچ وتاب از من گرفت مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۰۲
برست جان و دلم از خودی و از هستی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۲۱
آن را که نیست دلبری از دل چه فایده؟ صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸۰۱
موی میان نبود که من همچو مو شدم