امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵
دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۴۱
آتشی از رخ چرا افکنده ای در جان ما
رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۹۳ - ضیای کاشانی
زبدهٔ فضلا و قدوهٔ علما و خلف الصدق مولانا نور است. که از مشاهیر علما بوده. باری نام شریف آن جناب ضیاءالدین محمد است. بعضی گفته‌اند اصل ایشان آذری و در کاشان توطن داشته‌اند. به هر حال از همگنان خود طاق بوده و به کمالات یگانهٔ آفاق. با نهایت فضل صاحب ذوق و به صحبت اهل ذوقش شوق. کاملان را مرید و طالبان را مراد. وفاتش در سنهٔ ۱۰۲۴ در کاشان. از اوست:
رشیدالدین میبدی : ۸۱- سورة التکویر- مکیة
النوبة الثانیة
این سوره بیست و نه آیتست، صد و چهار کلمت، پانصد و سى و سه حرف. جمله‏ به مکة فرو آمده و مفسّران آن را در مکّیّات شمرند و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست، مگر یک آیت: لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ نسخت بالآیة الّتى تلیها و هی قوله: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۱ - رکن چهارم
از ارکان مسلمانی اندر منجیات از جمله کتاب کیمیاء السّعادت و این نیز ده اصل است
سیف فرغانی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شمارهٔ ۱۰۲
ای که از سیم خام تن داری
سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۱
ایا معمار دین اول دل و دین را عمارت کن
رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۹۱ - صفی الدین یزدی علیه الرّحمة
شیخی است عارف و فاضلی است واقف. قدوهٔ اهل کمال و زبدهٔ ارباب وجد وحال. با طغانشه بن مؤید معاصر بوده و سلطان مذکور آن جناب را تعظیم و تکریم بلیغ می‌فرمود و اما شیخ از بیم قال و قیل جهلای علما طریقهٔ خود را مستور می‌داشته و در خفا همت بر تربیت مریدان می‌گماشته و این اشعار از نتایج طبع اوست:
غروی اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۱
که برد بکوی لیلی ز وفا پیام مجنون
هلالی جغتایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۱
گر دلم زین گونه آه دم بدم خواهد کشید
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۲ - اصل اول
بدان که توبه و بازگشتن به حق تعالی اول قدم مریدان است و بدایت راه سالکان است و هیچ آدمی را از این چاره نیست، چه پاک بودن از گناه از اول آفرینش تا به آخر کار فرشتگان است و مستغرق بوادن در معصیت و مخالفت همه عمر پیشه شیطان است و بازگشتن از راه معصیت با راه طاعت به حکم توبه و ندامت کار آدم و آدمیان است. هرکه به توبه گذشته را تدارک کند نسبت خویش با آدم درست کرد، اما همه عمر اندر طاعت گذاشتن خود آدمی را ممکن نیست، چه وی را که بیافریدند اندر ابتدا ناقص آفریدند و بی عقل و اول شهوت را بر وی مسلط کردند که آلت شیطان است و آن عقل که خصم شهوت و نور جوهر فرشتگان است پس از آن آفریدند که شهوت مستولی شده بود و قلعه سینه به تغلب فرو گرفته بود و نفس با وی الفت گرفته و خوی کرده، پس به ضرورت عقل که پیدا آمد به توبه و مجاهده افتاد تا این قلعه فتح افتد و از دست شیطان بیرون آید. پس توبه ضرورت آدمیان است و وال قدم سالکان است پس از بیداری که حاصل آید از نور و شرع و عقل تا بدان راه از بی راهی بشناسد هیچ فریضه نیست جز توبه که معنی وی بازگشتن است از بی راهی و آمدن باز راه.
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۷۸
دارم تنی ز دست غمت چون سبوی خشک
اوحدی مراغه‌ای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۱
ز دور ار ترا ناتوانی ببیند
سیف فرغانی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شمارهٔ ۳۶
هر که در عشق نمیرد به بقایی نرسد
رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۲۸ - ابراهیم لاری ره
از حکام زادگان آن ولایت بوده و خود نیز چندی در آن صفحه حکمرانی نموده. به لقب خانی سرافراز و به صفت عدل و داد ممتاز، به صفات حمیده موصوف و به اخلاق گزیده معروف. در تذکرهٔ علیقلی خان لگزی متخلص به واله این بیت از اودیده شد:
سیف فرغانی : قصاید و قطعات (گزیدهٔ ناقص)
شمارهٔ ۳۸
ایا نگار صدف سینهٔ گهر دندان
فردوسی : آغاز کتاب
بخش ۴ - گفتار اندر آفرینش مردم
چو زین بگذری مردم آمد پدید
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۳ - فضیلت و ثواب توبه
بدان که حق تعالی همه خلق را به توبه فرموده است و گفته، «و توبوا الی الله جمیعا ایها المومنون لعلکم تفلحون». گفته است هرکه امید فلاح دارد توبه کند. و رسول (ص) گفت، «هرکه توبه کند پیش از آن که آفتاب از جانب مغرب برآید، توبه وی پذیرفته است» و گفت، «پشیمانی توبه است»، و گفت، «اندر رهگذر مردم مایستید که آن را لاف گاه گویند که کس باشد که بایستد آنجا و هرکس که بگذرد بر وی خندند و هر زن که فرا رسد اندر وی سخنهای زشت همی گویند، از آنجا برنخیزد تا آنگاه که دوزخ را واجب نگردد، مگر توبه کند».
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱
گفتم که زرخ پردهٔ عزّت بردار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۸۷
هر کاو درمی به خون دل جمع آرد