صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۸۲
(راه سخنم معنی بسیار گرفته است
محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۳۵
آورده‌اند کی شیخ را تاجری در نشابور تنگی عود آورد و هزار دینار نشابوری. شیخ بفرمود حسن مؤدب را تا دعوتی بساخت و آن هزار دینار چنانک معهود بود درآن دعوت صرف نمود. پس تنوره بنهادند و شیخ بفرمود تا آن تنگ عود درآن تنوره نهادند تا همسرایگان ما را از بوی خوش نصیبی باشد و شمع بسیار بفرمود تا بروز در گرفتند. محتسبی بود در آن عهد عظیم مستولی و صاحب رأی و شیخ را و صوفیان را عظیم منکر، بخانقاه در آمد و شیخ را گفت این چیست کی تو می‌کنی؟ شمع بروز درگرفتن و تنگ عود در تنوره نهادن روا نیست و کس نکرده است. شیخ گفت ما ندانستیم کی این روا نیست تو برو و آن شمعها را بنشان. محتسب در پیش شمعی شدتا بنشاند و پفی درداد، آتش درروی و موی و جامۀ محتسب افتاد و بیشتر بسوخت. شیخ گفت:
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۶
گر حال دل به دوست نه امکان گفتن است
مولوی : دفتر چهارم
بخش ۳۹ - حکایت آن پیر عرب کی دلالت کرد حلیمه را به استعانت به بتان
پیرمردی پیشش آمد با عصا
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۴
از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت
فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵
جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۲
راه دیار یا مرا ای صبا بپوی
نیر تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
رخسار به دست زلف جادو دادی
اقبال لاهوری : پیام مشرق
خرده (۱۴)
نقد شاعر در خور بازار نیست
رشیدالدین وطواط : قصاید
شمارهٔ ۱۷۴ - نیز در ستایش اتسز
ای یک غلام تو بگه حرب صد سپاه
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۲۰
هر دل که تمام از سردردی برخاست
نظامی گنجوی : مخزن الاسرار
بخش ۱۷ - ثمره خلوت اول
باد نقاب از طرفی برگرفت
رشیدالدین میبدی : ۴۸- سورة الفتح - مدنیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ بدان که قصه بیعة الرضوان اصحاب شجرة قصه‏اى عظیم است و کارى بزرگ که در هیچ وقت از اوقات عهد اسلام و در عصر رسالت مثل آن نرفت. و هى من معاقل السودد و الشرف فى الاسلام و آن را بیعة الرضوان از بهر آن خوانند که اللَّه تعالى خلعت رضاء خود نثار آن جمع کرد که در زیر آن درخت دست عهد بیعت گرفتند با رسول (ص)، و اندر آن ساعت فرمان آمد از حق جل جلاله تا درهاى آسمان بگشادند و فریشتگان از ذروه فلک بفرمان ملک نظاره کردند مر آن گروه را که با رسول خدا بعشق جان و صدق دل و عهد تن بیعت کردند و از اللَّه تعالى فرمان بود بر طریق مباهات که: اى مقربان افلاک و اى ساکنان ذروه سماک نظاره کنید بآن جمع یاران که از بهر اعزاز دین اسلام و اعلاء کلمه حق میکوشند مال بذل کرده و تن سبیل و دل فدا و در وقت قتال روى عزیز نشانه تیر کرده و سینه منور بنور اسلام سپر ساخته.
جامی : دفتر اول
بخش ۴۶ - اشارت به آنکه امر دو قسم است ایجادی و ایجابی
بر دو قسم است امر اگر یابی
محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۸۶
آورده‌اند کی یک شب در میهنه حسن مؤدب چراغ در پیش شیخ بنهاد و برفت. شیخ او را آواز داد و گفت چه سبب است کی امشب این چراغ روشنایی تمام ندارد، چنانک هر شب؟ حسن گفت معلوم نیست. شیخ گفت تفحص کن. چون تفحص کرد گفت چوبی کی چراغ صوفیان بدان پاک می‌کرده‌اند درین چراغ‌دان نهاده‌اند، شیخ گفت بردار این چراغ از پیش ما! حسن چراغ را از پیش برداشت.
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۶۳ - التمیز
نپنداری شیوع این کودکانند
رشیدالدین میبدی : ۱۹- سورة مریم- مکیّة
۲ - النوبة الثالثة
قوله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ»
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۲۹
زیوری از نو بدین چرخ کهن بر بسته اند
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۶۰
از فیض گریه‌ام مژه نشو و نما گرفت
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۰
نقش غیری محال خواهد بود