مهدی اخوان ثالث : از این اوستا
ناگه غروب کدامین ستاره؟
با آنکه شب شهر را دیرگاهی ست صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۰۳۹
در جام لاله و قدح گل غریب بود مولوی : دفتر سوم
بخش ۷ - بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است
آن یکی الله میگفتی شبی مفاتیح الجنان : آداب سرداب مطهر
زیارت سوم صاحب الأمر (ع)
زیارتی است که سید ابن طاووس نقل کرده است که در آن می گویی: صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۹۳
جام می غم ز دل تنگ نیارد بیرون سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
گر کام دل از زمانه تصویر کنی مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۹
آن روز که دیوانه سر و سودائی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۶۳۳
می شود از درد و داغ عشق دلها دیده ور سعدی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰
کسی که او نظر مهر در زمانه کند صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۰۰
مکش ز دست من آن ساعد نگارین مرا عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۳۱
جز غوّاصی هوس ندارم چکنم مولوی : فیه ما فیه
فصل نهم - پروانه گفت که مولانا بهاءالدین پیش از آنک خداوندگار روی نماید
پروانه گفت که مولانا بهاءالدین پیش از آنک خداوندگار روی نماید عذر بنده میخواست که مولانا جهت این حکم کرده است که امير بزیارت من نیاید و رنجه نشود که ما را حالتهاست حالتی سخن گوییم حالتی نگوییم حالتی پروای خلقان باشد حالتی عزلت و خلوت حالتی استغراق و حيرت مبادا که امير در حالتی آید که نتوانم دلجویی او کردن و فراغت آن نباشد که باوی بموعظه و مکالمت پردازیم، پس آن بهتر که چون ما را فراغت باشد که توانیم بدوستان پرداختن و بایشان منفعت رسانیدن ما برویم و دوستان را زیارت کنیم، امير گفت که مولانا بهاءالدین را جواب دادم که من بجهت آن نمیآیم که مولانا بمن پردازد و (بامن) مکالمت کند (بل که) برای آن میایم که مشرفّ شوم و از زمرهٔ بندگان باشم، ازینها که این ساعت واقع شده است یکی آنست که مولانا مشغول بود و روی ننمود تا دیری مرا در انتظار رها کرد تا من بدانم که اگر مسلمانان را و نیکان را چون بر در من بیایند منتظرشان بگذارم و زود راه ندهم چنين صعب است و دشوار مولانا تلخی آن را بمن چشانید و مرا تأدیب کرد تا بادیگران چنين نکنم، مولانا فرمود نی بلک آنک شما را منتظر رها کردیم از عين عنایت بود. حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۷
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت عطار نیشابوری : بخش دهم
الحكایة و التمثیل
چون زلیخا شد ز یوسف بی قرار صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۷
چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟ مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۳۲
ای دشمن عقل و جان شیرین مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۲۷
بده ای دوست شرابی، که خداییست خدایی سعدی : غزلیات
غزل ۲۷۲
آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
در وهم نیاید که چه شیرین دهنی عطار نیشابوری : دفتر اول
در مکر کردن شیطان آدم رادرخوردن گندم و ناپدید شدن شیطان و گندم خوردن حضرت آدم علیه السّلام و الصواة فرماید
از آن تلبیس چون شیطان نهان شد
ناگه غروب کدامین ستاره؟
با آنکه شب شهر را دیرگاهی ست صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۰۳۹
در جام لاله و قدح گل غریب بود مولوی : دفتر سوم
بخش ۷ - بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است
آن یکی الله میگفتی شبی مفاتیح الجنان : آداب سرداب مطهر
زیارت سوم صاحب الأمر (ع)
زیارتی است که سید ابن طاووس نقل کرده است که در آن می گویی: صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۹۳
جام می غم ز دل تنگ نیارد بیرون سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
گر کام دل از زمانه تصویر کنی مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۹
آن روز که دیوانه سر و سودائی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۶۳۳
می شود از درد و داغ عشق دلها دیده ور سعدی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰
کسی که او نظر مهر در زمانه کند صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۰۰
مکش ز دست من آن ساعد نگارین مرا عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۳۱
جز غوّاصی هوس ندارم چکنم مولوی : فیه ما فیه
فصل نهم - پروانه گفت که مولانا بهاءالدین پیش از آنک خداوندگار روی نماید
پروانه گفت که مولانا بهاءالدین پیش از آنک خداوندگار روی نماید عذر بنده میخواست که مولانا جهت این حکم کرده است که امير بزیارت من نیاید و رنجه نشود که ما را حالتهاست حالتی سخن گوییم حالتی نگوییم حالتی پروای خلقان باشد حالتی عزلت و خلوت حالتی استغراق و حيرت مبادا که امير در حالتی آید که نتوانم دلجویی او کردن و فراغت آن نباشد که باوی بموعظه و مکالمت پردازیم، پس آن بهتر که چون ما را فراغت باشد که توانیم بدوستان پرداختن و بایشان منفعت رسانیدن ما برویم و دوستان را زیارت کنیم، امير گفت که مولانا بهاءالدین را جواب دادم که من بجهت آن نمیآیم که مولانا بمن پردازد و (بامن) مکالمت کند (بل که) برای آن میایم که مشرفّ شوم و از زمرهٔ بندگان باشم، ازینها که این ساعت واقع شده است یکی آنست که مولانا مشغول بود و روی ننمود تا دیری مرا در انتظار رها کرد تا من بدانم که اگر مسلمانان را و نیکان را چون بر در من بیایند منتظرشان بگذارم و زود راه ندهم چنين صعب است و دشوار مولانا تلخی آن را بمن چشانید و مرا تأدیب کرد تا بادیگران چنين نکنم، مولانا فرمود نی بلک آنک شما را منتظر رها کردیم از عين عنایت بود. حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۷
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت عطار نیشابوری : بخش دهم
الحكایة و التمثیل
چون زلیخا شد ز یوسف بی قرار صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۷
چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟ مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۳۲
ای دشمن عقل و جان شیرین مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۲۷
بده ای دوست شرابی، که خداییست خدایی سعدی : غزلیات
غزل ۲۷۲
آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
در وهم نیاید که چه شیرین دهنی عطار نیشابوری : دفتر اول
در مکر کردن شیطان آدم رادرخوردن گندم و ناپدید شدن شیطان و گندم خوردن حضرت آدم علیه السّلام و الصواة فرماید
از آن تلبیس چون شیطان نهان شد