اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۹۷۵
تو شوخ نوجوانی من پیر ناتوانم
سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۲ - در مدح علاء الدین محمد بن سلیمان
آورد گرد فتح و ظفر پیش چشم ما
فردوسی : جمشید
بخش ۱
گرانمایه جمشید فرزند او
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۳
از برم آن سرو خرامان گذشت
عطار نیشابوری : باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱
خونِ من خاکی که بریزد آخر
غبار همدانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱
بجز رویت نخواهم رو به روی دیگری آرم
نهج البلاغه : غرائب
ضرورت حفظ آمادگی رزمی
<strong> و في حديثه عليه‌السلام أنَّهُ شَيَّعَ جَيْشاً بِغَزْيَةٍ </strong> فَقَالَ اِعْذِبُوا عَنِ اَلنِّسَاءِ مَا اِسْتَطَعْتُمْ
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۴۵
یا رب ز سرشک رخ زر و سیمم ده
فردوسی : داستان بیژن و منیژه
داستان بیژن و منیژه
شبی چون شبه روی شسته بقیر
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۰۳
سودای تو هر شب کشدم بر سر کوئی
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱۷
ساقی به می بر افروز امشب چراغ مجلس
قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۶
اگرچه خدمت مسجد نشد حواله ما
محمد بن منور : فصل سیم - در کرامات وی در حیات و وفات
حکایت شمارهٔ ۴
شیخ بوالقسم روباهی مرید شیخ ما بود و مقدم ده معروف از صوفیان جون بونصر حرضی و احمد عدنی باف و مثل ایشان. چون خبر وفات شیخ بنشابور رسید استاد امام بوالقسم گفت رفت کسی کی از هیچ کس خلف نبود و هیچکس ازو خلف نیست. برخاست و بخانقاه کوی عدنی کویان آمد و به ماتم بنشست و صاحب ماتمی کرد و گفت که چون ما شیخ بوسعید را بدیدیم هم صوفی نبودیم و هم صوفی ندیدیم و اگر اور ا ندیدیمی صوفیی از کتاب برخواندیمی. چون از تعزیت فارغ شدیم و استاد امام عُرس شیخ بکرد روز هفتم علی محتسب را کی وکیل دَرِ استاد امام بود نزدیک ما ده تن فرستاد و گفت اگر مقصود شیخ بود او رفت و شما هر ده تن ازمن بوده‌اید، چون شیخ بیامد شما پیش وی رفتید شما را پیش من باید بود. جماعت گفتند ما را مهلتی ده تا بیندیشیم، دیگر روز یکی آمد وگفت استاد می‌گوید بیندیشیدید؟ ایشان خاموش شدند، مرا صبر نماند گفتم چرا جواب نمی‌دهید؟ مرا گفتند چه گوییم؟ گفتم به دستوری شما جواب دهم؟ گفتند بده. گفتم استاد امام را خدمت برسان و بگوی که شیخ بوسعید را عادت بودی کی دعوتی بودی کاسۀ خوردنی و یکی قلیه و شیرینی کی پیش او بودی به من دادی و کاسۀ خوردنی و یکی قلیه و شیرینی از مطبخ از جهت زلۀ من روان بودی، یک روز دعوتی بود رکوۀ خوردنی و کاسۀ قلیه در سر آن و نوالۀ شیرینی از مطبخ که زلۀ من بود بستدم، نواله در یک آستین نهادم ورکوه و کاسه در یک دست گرفتم ور کوه و کاسه و نوالۀ شیرینی کی شیخ از پیش خود بمن داده بود در دیگر آستین نهادم و در دیگر دست گرفتم و گرمگاه بود، شیخ در خانۀ خویش سرنهاده بود و جمع جمله خفته به آسایش، من بدین صفت از خانقاه بیرون آمدم چون پای از در خانقاه بیرون نهادم بند ایزار پای بگشاد و در زحمت بودم، آواز شیخ می‌آمد از زاویۀ او کی بانگ می‌داد کی بوالقسم را دریابید! در حال صوفیی را دیدم کی می‌دوید و می‌گفت ترا چه بودست؟ حال باز نمودم و مدد من داد. اکنون ما پیر و مشرف چنین داشته‌ایم اگر چنین ما را نگاه توانی داشت تا به خدمت تو آییم. علی محتسب بازگشت، دیگر روز بامداد استاد امام نزدیک ما آمد و از ما عذر خواست و از ما درخواست کرد که اکنون تا ما زنده باشیم این سخن با کس مگویید، ما قبول کردیم و استاد امام برفت. بعد از آن قصد زیارت شیخ کرد بمیهنه و چهل کس از بزرگان متصوفه با استاد موافقت کردند و در خدمت او برفتند. چون برباط سر کله رسیدند و چشم استادو جمع برمیهنه افتاد ازستور فرود آمد و بیستاد و مقریان را کی با او بودند بفرمود کی این بیت شیخ بگویید کی:
عطار نیشابوری : باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق
شمارهٔ ۲۵
دل بی تو چو بی سلامتی برخیزد
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۹۵
چه امید برومندی مرا زان سیمتن باشد؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۹
چون شخص به نورِ ذکر بینا گردد
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸۶
بس عزیزم، بس گرامی، شاد باش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٨۴
یا رب که میرود سوی اعیان روزگار
فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۶۵۸
چو موکشان به گلشنم آرد هوای تو
حسین خوارزمی : غزلیات، قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۲۸
دوست در خانه و ما را خبری نیست دریغ