عطار نیشابوری : آغاز کتاب
در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه
اساسی کز حیا ایمان نهادست فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۸
دل بصد عقد بجعد سر زلفت بستم کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۶۴
سواد اعظم آن خال سیاه است ملکالشعرای بهار : چهار خطابه
خطابهٔ سوم
بهبه از این عهد دلافروز نو کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
در پای تو دل گرچه زبون افتادست اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۳۷
دلم زیاد نگاهت به شود می آید مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۱۳۹ - ستایش سیف الدوله محمود
چه مرکبست که او را نه خفتن ست و نه خور جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۶۰ - رفتن زلیخا در روز به بام قصر خویش و از آنجا نظاره بام زندان کردن و بر مفارقت یوسف ناله و زاری برداشتن
شب آمد عاشقان را پرده راز قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة غافر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ صفایی جندقی : قطعات و ماده تاریخها
۷۸- جعفر آباده ای شد سوی نیران و نیست
جعفر آباده ای شد سوی نیران و نیست محمود شبستری : گلشن راز
بخش ۴ - جواب
مرا گفتی بگو چبود تفکر فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۷
چند ای دل نامه وصف بتان املا کنی سعدالدین وراوینی : باب نهم
داستانِ مردِ باغبان با خسرو
آزادچهر گفت : شنیدم که روزی خسرو بتماشایِ صحرا بیرون رفت، باغبانی را دید مردی پیر سالخورده، اگرچ شهرستانِ وجودش روی بخرابی نهاده بود و آمد شدِ خبر گیرانِ خبیر از چهار دروازه باز افتاده وسیدو آسیا همه در پهلویِ یکدیگر از کار فرو مانده لکن شاخِ املش در خزانِ عمر و برگریزانِ عیش شکوفهٔ تازه بیرون میآورد و بر لب چشمهٔ حیاتش بعد از رفتنِ آبِ طراوات خطّی سبز میدمید در اخریاتِ مراتبِ پیری درختِ انجیر مینشاند. خسرو گفت: ای پیر ، جنونی که از شعبهٔ شباب در موسمِ صبی خیزد، در فصلِ مشیب آغاز نهادی ، وقتِ آنست که بیخِ علایق ازین منبتِ خبیث برکنی و درخت در خرّم آباد بهشت نشانی، چه جایِ این هوایِ فاسد و هوسِ باطلست ؟ درختی که تو امروز نشانی، میوهٔ آن کجا توانی خورد ؟ پیر گفت : دیگران نشاندند ، ما خوردیم ؛ ما بنشانیم دیگران خورند. کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۰
میخانه چو من رند نکو نام ندارد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۹۸
وادید کرده است به من تلخ، دید را آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
چند غواص بری گوهر عمانی را فریدون مشیری : تشنه طوفان
فریب تلخ
یک بار عهد بستم و نشکستم ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
خوش نیست دل خسته ریش از تو جدا عطار نیشابوری : بیان الارشاد
در تحقیق صحبت فرماید
بپای عشق باید رفتن این راه آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۸
بیدردی ای دل من و گوئی طبیب نیست
در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه
اساسی کز حیا ایمان نهادست فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۸
دل بصد عقد بجعد سر زلفت بستم کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۶۴
سواد اعظم آن خال سیاه است ملکالشعرای بهار : چهار خطابه
خطابهٔ سوم
بهبه از این عهد دلافروز نو کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
در پای تو دل گرچه زبون افتادست اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۳۷
دلم زیاد نگاهت به شود می آید مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۱۳۹ - ستایش سیف الدوله محمود
چه مرکبست که او را نه خفتن ست و نه خور جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۶۰ - رفتن زلیخا در روز به بام قصر خویش و از آنجا نظاره بام زندان کردن و بر مفارقت یوسف ناله و زاری برداشتن
شب آمد عاشقان را پرده راز قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة غافر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ صفایی جندقی : قطعات و ماده تاریخها
۷۸- جعفر آباده ای شد سوی نیران و نیست
جعفر آباده ای شد سوی نیران و نیست محمود شبستری : گلشن راز
بخش ۴ - جواب
مرا گفتی بگو چبود تفکر فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۷
چند ای دل نامه وصف بتان املا کنی سعدالدین وراوینی : باب نهم
داستانِ مردِ باغبان با خسرو
آزادچهر گفت : شنیدم که روزی خسرو بتماشایِ صحرا بیرون رفت، باغبانی را دید مردی پیر سالخورده، اگرچ شهرستانِ وجودش روی بخرابی نهاده بود و آمد شدِ خبر گیرانِ خبیر از چهار دروازه باز افتاده وسیدو آسیا همه در پهلویِ یکدیگر از کار فرو مانده لکن شاخِ املش در خزانِ عمر و برگریزانِ عیش شکوفهٔ تازه بیرون میآورد و بر لب چشمهٔ حیاتش بعد از رفتنِ آبِ طراوات خطّی سبز میدمید در اخریاتِ مراتبِ پیری درختِ انجیر مینشاند. خسرو گفت: ای پیر ، جنونی که از شعبهٔ شباب در موسمِ صبی خیزد، در فصلِ مشیب آغاز نهادی ، وقتِ آنست که بیخِ علایق ازین منبتِ خبیث برکنی و درخت در خرّم آباد بهشت نشانی، چه جایِ این هوایِ فاسد و هوسِ باطلست ؟ درختی که تو امروز نشانی، میوهٔ آن کجا توانی خورد ؟ پیر گفت : دیگران نشاندند ، ما خوردیم ؛ ما بنشانیم دیگران خورند. کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۰
میخانه چو من رند نکو نام ندارد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۹۸
وادید کرده است به من تلخ، دید را آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
چند غواص بری گوهر عمانی را فریدون مشیری : تشنه طوفان
فریب تلخ
یک بار عهد بستم و نشکستم ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
خوش نیست دل خسته ریش از تو جدا عطار نیشابوری : بیان الارشاد
در تحقیق صحبت فرماید
بپای عشق باید رفتن این راه آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۸
بیدردی ای دل من و گوئی طبیب نیست