قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۶۴۱
هله! ای جان گرامی، ز کجایی و چه نامی؟
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
می نوش کنون که ابر رحمت بارست
اشعار ترانه‌های سیاوش قمیشی : تک آهنگ ها
الکی ــ ریمیکس
من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۸۴
بر هر دریکه رفتیم بر ما روان گشودند
طغرای مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۱
برخورد چون به گل روی تو نظاره ما
یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۳۵ - به یکی از دوستان نگاشته
بر پرند ساده مشک سوده خرمن کرده ای
سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۴۴۷
تلخکامم از دل پر مدعای خویشتن
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۹
وصل تو برازنده حسن طلب کیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵۵
ای مشفق فرزند دو بیتی می‌گو
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۲۷
پنهان گهریست در پسِ پردهٔ راز
صفایی جندقی : رباعیات انابیه
شمارهٔ ۱۷
از خود همه تا نمرد کس زنده نشد
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۰۲
نداشت پروای عرض جوهر، صفای آیینهٔ فرنگش
نهج البلاغه : حکمت ها
تاثیر منفی غم و غصه
<mark class="format"> وَ قَالَ عليه‌السلام </mark> اَلْهَمُّ نِصْفُ اَلْهَرَمِ
یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۳۸ - پاسخ نامه ای است که بدوستی نگاشته
برخی تن و جانت گردم، نامه روان پرور که آورده جان و دل است نه پرورده آب و گل، تارک بختیاری را کلاه کیانی شکست و کام امیدواری را چشمه زندگانی گشود. چندان دیده بر آن سودم که از دوده سیاهی نماند و رخنه از کاوش مژگان سر در تباهی نهاد. سپاس تندرستی و آرامش سرکاری را بوسه اندیش آستان نیاز و به رامش و درنگی در خور دلخواه دمساز آمدم. پاک یزدان کارهای یزد را به دستی که خواهش دوستان است و کاهش دشمنان بی آنکه درنگ خداوندی دراز افتد و کمند تاب و نیروی بندگان به کوتاهی انباز ساخته و پرداخته باز آیند و در آن کنج دنج که دام و دد را بار و نیک و بد را راه گفت و گزاری نیست، پیوند و آمیز درویشانه ساز گردد. امروز به یاد بوی گل از گلاب جستن شادی اندوز خجسته دیدار سرور مهربان مولازاده شدم تا مگر گرد گسستگی بدین بستگی پرداخته و کار رستن بدین پیوستن ساخته آید.
فردوسی : ضحاک
بخش ۱۲
جهاندار ضحاک ازان گفت‌گوی
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۹۴
اگر عزیز توان شد به آبروی کسان
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۲
چه شد نائی که اندر نی تو را راه فغان گمشد
یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۳۷ - به یکی از دوستان نگاشته
امید گاها میانه سرکار و این خاکسار پیمان بر آن رفت که تا هنگام بازگشت دوبار افزون رنج افزای یاران در بند و به دیدار مهرآویز رامش زای این گروه که همه را از دل و جان بنده ام و بجان و دل پرستنده، آسوده روان و خرسند نشوم. تا اکنون که بیست و ششم ماه است، پای درنگم در دامن بود و گوش بر در و چشم بر روزن، تا یار یزد سپارم کی لگام گرای سامان اردکان آید و مرا از پیوند گوشه تنهایی دست آویز شکست پیمان گردد. زاده آزاده آقا عبدالله امروز را شکوه ساز و گله اندیش به سرافرازیم گام فرسا گشته، که این خانه نشینی و گوشه گزینی را در پاس پیمان منست. کمند مهرت به شکار ما بر نتافت و پیوند یگانگی با همه بستگی ها ساز سستی گرفت، این رنگ ها را بهانه جستی و بیگانه وش در خانه نشستی، پاسخی دلپذیر که روانش آرام گیرد و زبانش در کام خزد نداشتم، ناچار پای بی نیازی بر تارک پیمان سوده، روانه در بند گردیدم به فر خجسته دیدار ایشان و دیگر خویشان دست پریشانی از دل بر کران زیست و پای ناکامی از گل بر آمد، بدرستی دانست که پیمان سرکاری را پاس اندیشم و گرنه بندگی های دیرین به جای خویش است.
عبدالقادر گیلانی : غزلیات
شمارهٔ ۳ - بلبل شوریده
ای بلبل شوریده دیوانه توئی یا ما
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۶۲
نگردد زهر سبز آنجا که تریاق از زمین روید