مشتاق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰
بر سینه ی خود یار نهد سینه ی ما را صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۹۰
زقید جسم جانهای عزیز آسان برون آید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۶۳۲
سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۹۳
الهی بحرمت ذاتی که تو آنی، بحرمت صفاتی که چنانی و بحرمت نامی که تتو دانی بفریاد رس که میتوانی. طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳۳
ناله برگشت ز لب از فرح دیدن تو آذر بیگدلی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۵
بدو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۶
آن کل که بدو جنبش اجزا دیدم امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱
ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا ملکالشعرای بهار : چهارپارهها
سرود کبوتر
بیایید ای کبوترهای دلخواه مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱۰
هرچند ملولی نفسی با ما باش عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۷
گر با تو بگویم غم افزون شدهٔ من صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۱۲
بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی ملکالشعرای بهار : چهارپارهها
افکار پریشان
از بر این کرهٔ پست حقیر خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۵۲
تا به غربت فتاد خاقانی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۵۱
فغان که هستی ما خرج آشنایی شد امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۳
ای همرهان که آگه از آن رفته منید جامی : دفتر اول
بخش ۱۱۳ - در مذمت آنان که شرع را بهانه آزار مسلمانان سازند و کارهای باطل را در صورت حق بپردازند
آن که شرع خدای ازوست تباه صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸
دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۲۸
هر چند عز و کبریاست و مجد و بهاست و جباری و قهاریست و عظمت و بزرگواری در قسمت وصف معشوق بود و اضداد آن صفت عاشق و این بدان جهت است که سلطان عشق اثر خود را در عشاق ظاهر کند نه در معشوق زیرا که ساز عشق حسن معشوق است و ملاحت او که ملوح دام عشق است که عشق او را یعنی عاشق را بواسطۀ حسن معشوق صید کند پس قید کند اما عشق داد خود از معشوق بدان ستاند که حسن او را ملوح وار بردام وجود خود میبندد و این آن معنی است که عاشق و معشوق هر دو دربند عشقند اینجا معشوق دانۀ دام عشق میآید و عاشق صید، عجب آن مرغ قصد التقاط آن دانه میکند برای آنکه او را در خود بیابد و قوت او گردد و او خود قوت دانه میشود. صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۳
بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافت
شمارهٔ ۳۰
بر سینه ی خود یار نهد سینه ی ما را صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۹۰
زقید جسم جانهای عزیز آسان برون آید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۶۳۲
سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۹۳
الهی بحرمت ذاتی که تو آنی، بحرمت صفاتی که چنانی و بحرمت نامی که تتو دانی بفریاد رس که میتوانی. طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳۳
ناله برگشت ز لب از فرح دیدن تو آذر بیگدلی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۵
بدو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۶
آن کل که بدو جنبش اجزا دیدم امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱
ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا ملکالشعرای بهار : چهارپارهها
سرود کبوتر
بیایید ای کبوترهای دلخواه مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱۰
هرچند ملولی نفسی با ما باش عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۷
گر با تو بگویم غم افزون شدهٔ من صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۱۲
بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی ملکالشعرای بهار : چهارپارهها
افکار پریشان
از بر این کرهٔ پست حقیر خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۵۲
تا به غربت فتاد خاقانی صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۵۱
فغان که هستی ما خرج آشنایی شد امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۳
ای همرهان که آگه از آن رفته منید جامی : دفتر اول
بخش ۱۱۳ - در مذمت آنان که شرع را بهانه آزار مسلمانان سازند و کارهای باطل را در صورت حق بپردازند
آن که شرع خدای ازوست تباه صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸
دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۲۸
هر چند عز و کبریاست و مجد و بهاست و جباری و قهاریست و عظمت و بزرگواری در قسمت وصف معشوق بود و اضداد آن صفت عاشق و این بدان جهت است که سلطان عشق اثر خود را در عشاق ظاهر کند نه در معشوق زیرا که ساز عشق حسن معشوق است و ملاحت او که ملوح دام عشق است که عشق او را یعنی عاشق را بواسطۀ حسن معشوق صید کند پس قید کند اما عشق داد خود از معشوق بدان ستاند که حسن او را ملوح وار بردام وجود خود میبندد و این آن معنی است که عاشق و معشوق هر دو دربند عشقند اینجا معشوق دانۀ دام عشق میآید و عاشق صید، عجب آن مرغ قصد التقاط آن دانه میکند برای آنکه او را در خود بیابد و قوت او گردد و او خود قوت دانه میشود. صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۳
بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافت