سلمان ساوجی : جمشید و خورشید
بخش ۱۰۴ -
ای پیک صبا مصر وصالم بکف آمد
فروغ فرخزاد : تولدی دیگر
هدیه
من از نهایت شب حرف می زنم
نهج البلاغه : حکمت ها
پندهایی ارزشمند به فرزند
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام لاِبْنِهِ اَلْحَسَنِ </strong> يَا بُنَيَّ اِحْفَظْ عَنِّي أَرْبَعاً وَ أَرْبَعاً لاَ يَضُرُّكَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ إِنَّ أَغْنَى اَلْغِنَى اَلْعَقْلُ وَ أَكْبَرَ اَلْفَقْرِ اَلْحُمْقُ وَ أَوْحَشَ اَلْوَحْشَةِ اَلْعُجْبُ وَ أَكْرَمَ اَلْحَسَبِ حُسْنُ اَلْخُلُقِ
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۴۹ - طلب آمرزش
عمری به باد رفت و به جا ماند این کتاب
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۲۳ - در زندان
کردم عبور دی ز در شعبهٔ چهار
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۸
شیطان با مخلصان بر نمی‌آید و سلطان با مفلسان
نهج البلاغه : حکمت ها
نتیجه بدرفتاری با مردم
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> مَنْ أَسْرَعَ إِلَى اَلنَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ قَالُوا فِيهِ بِمَا لاَ يَعْلَمُونَ
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۲۴۲ - عبدالعلی
بود عبدالعلی آنکس که برتر
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳۲
خور از خورشید رویت شرم دارد
بلند اقبال : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۹
تا که خود را زبر دوست جدا می بینم
مولوی : دفتر سوم
بخش ۵۰ - توفیق میان این دو حدیث کی الرضا بالکفر کفر و حدیث دیگر من لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای
دی سؤآلی کرد سایل مر مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۲
دور است ز تو نظر بهانه اینست
یغمای جندقی : بخش سوم
شمارهٔ ۲۹
قربانت شوم؛ رهی را در نگارش استدعای ارقام علیه عالیه که استخلاص قومی بی پناه و گروهی بی گناه موقوف به زیارت و اشارت اوست، راز شمار انشا تراشی و شعر فروشی خوانده اند. عامی خام و خامی ناتمام از ترصیف حرفی دو...
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۳۶ - گل سرخ‌
دوش زندانبان بگشاد در و با من گفت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۳۴
گفتم به طبیب داروئی فرمائی
فردوسی : پادشاهی اسکندر
بخش ۲
بفرمود تا پیش او شد دبیر
جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۶۴ - در شرح حال زلیخا بعد از وفات عزیز مصر و استیلای محبت یوسف علیه السلام بر وی و ابتلای وی به محنت فراق
دلی کز دلبری ناشاد باشد
غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۳
به ذوقی سر ز مستی در قفای ره روان دارد
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۸۲۳
گر به محشر لطف ساقی عذرخواه آید برون
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
گر تخم برومند نشد، کشتهٔ توست