اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۴
از بسکه دلم پیام او میشنود
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۸
مرا عشق رخت یاری قدیمست
محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۱
ای روی تو از می ارغوان رنگ
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۳
در راه حق انبیا چو انجم گشتند
اوحدی مراغه‌ای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۶۳
زان لعل لبم بده زکاتی
خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲
بی رخ آن مه که شام زلف را درهم شکست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۲
هر چیز که در جهان نمودی دارد
خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
پیشِ رخِ تو قصّهٔ یوسف حکایت است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۳
تا کار بخلقت نفتد یار تو اند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۶۰
گل نشکفته من در چمن هرگز نمی خوابد
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۶۴۱
با قامت تو سرو به بستان چه می کند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۶
کس در پی آزار دل افکار مباد
خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۴۴
تا به خون ریزی غمت خنجر گرفت
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۱
شبت به صبح سعادت همیشه مقرون باد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۴
آنان که بخلق از ره معنی نگرند
نجمه زارع : عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...)
غزل شمارهٔ ۶
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۴
نگردانی به وصلم یک زمان شاد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۳
هر صحبت مستیی خماری دارد
نصرالله منشی : باب البوم و الغراب
بخش ۴ - حکایت مرغان که می‌خواستند بوم را امیر خود کنند
جماعتی مرغان فراهم آمدند و اتفاق کردند برانکه بوم را بر خویشتن امیر گردانند. در این محاورت خوضی داشتند، زاغی از دور پیدا شد. یکی از مرغان گفت: توقف کنیم تا زاغ برسد، در این کار از و مشاورتی خواهیم، که او هم از ماست، و تا اعیان هر صنف یک کلمه نشوند آن را اجماع کلی نتوان شناخت. چون زاغ بدیشان پیوست مرغان صورت حال بازگفتند، و دران اشارتی طلبیدند. زاغ جواب داد که: اگر تمامی مرغان نامدار هلاک شده اندی و طاووس و باز و عقاب ودیگر مقدمان مفقود گشته، واجب بودی که مرغان بی ملک روزگار گذاشتندی و اضطرار متابعت بوم و احتیاج بسیاست رای او بکرم و مروت خویش راه ندادندی، منظر کریه و مخبر ناستوده و عقل اندک و سفه بسیار و خشم غالب و رحمت قاصر، و با این همه از جمال روز عالم افروز محجوب و از نور خرشید جهان آرای محروم، و دشوارتر آنکه حدت و تنگ خویی بر احوال او مستولی است و تهتک و ناسازواری در افعال وی ظاهر. از این اندیشه ناصواب درگذرید و کارها به رای و خرد خویش در ضبط آرید. و تدارک هریک برقضیت مصلحت واجب دارید چنانکه خرگوشی خود را رسول ماه ساخت، و به رای خویش مهمی بزرگ کفایت کرد. مرغان پرسیدند: چگونه؟