مجد همگر : رباعیات 
شمارهٔ ۱۴۵
با حکم خدائی که قضایش این است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
دی گفت مرا دلت چرا غمگین است اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۹۰
چون توکل هر کجا رفتیم استغنا زدیم فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۸
بر دوخته نرگس نظر از شرم نگاهش مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
غصنی سخنان تو چو جان شیرین است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
شاها رخ و رای دلگشایت چون است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
وقت گل می گون و می گلگون است سعدالدین وراوینی : باب ششم
داستانِ موش با گربه
زروی گفت : شنیدم که وقتی مردی درویش و تنگ دست و مقلّ حال در خانه گربهٔ داشت، همیشه گرسنه بودی، از بی قوتی قوّتش ساقط شده، ضعیف و بیمار بیفتاده. موشی در گوشهٔ آن خانه از مدتی دیرباز وطن ساخته بود و در منافذِ زمین از انواعِ انبارها مدّخر گردانیده ؛ با خود گفت : این گربه چنین عاجز و ضعیف افتادست، تواند بود که از عالمِ غیب قوتی که تا اکنونش ندادند، بدهند و او قویحال شود و از فراشِ بیماری بانتعاشِ صحت رسد و از من مستغنی گردد و حال چنان شود که گفتهاند : مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۹
رخشنده رخت ماه سخنگوی من است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
بی بزم تو باده اشک خونین من است خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۶۶ - مطلع دوم
اکنون که گشاد گل گریبان فردوسی : پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران
بخش ۲
همی رفت پیش اندرون زال زر فردوسی : پادشاهی بهرام گور
بخش ۱۴
وزانجا برانگیخت شبرنگ را مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
جای غمت این دل پریشان من است حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۸
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
کاری که زهجران تو در پیش من است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
عشق تو که مرهم دل ریش من است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۴
دیدار تو شمع عالم افروز من است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
زانجا که فریب طبع دلدار من است عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۷
هر که در راه حقیقت از حقیقت بینشان شد
        شمارهٔ ۱۴۵
با حکم خدائی که قضایش این است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
دی گفت مرا دلت چرا غمگین است اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۹۰
چون توکل هر کجا رفتیم استغنا زدیم فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۸
بر دوخته نرگس نظر از شرم نگاهش مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
غصنی سخنان تو چو جان شیرین است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
شاها رخ و رای دلگشایت چون است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
وقت گل می گون و می گلگون است سعدالدین وراوینی : باب ششم
داستانِ موش با گربه
زروی گفت : شنیدم که وقتی مردی درویش و تنگ دست و مقلّ حال در خانه گربهٔ داشت، همیشه گرسنه بودی، از بی قوتی قوّتش ساقط شده، ضعیف و بیمار بیفتاده. موشی در گوشهٔ آن خانه از مدتی دیرباز وطن ساخته بود و در منافذِ زمین از انواعِ انبارها مدّخر گردانیده ؛ با خود گفت : این گربه چنین عاجز و ضعیف افتادست، تواند بود که از عالمِ غیب قوتی که تا اکنونش ندادند، بدهند و او قویحال شود و از فراشِ بیماری بانتعاشِ صحت رسد و از من مستغنی گردد و حال چنان شود که گفتهاند : مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۹
رخشنده رخت ماه سخنگوی من است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
بی بزم تو باده اشک خونین من است خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۶۶ - مطلع دوم
اکنون که گشاد گل گریبان فردوسی : پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران
بخش ۲
همی رفت پیش اندرون زال زر فردوسی : پادشاهی بهرام گور
بخش ۱۴
وزانجا برانگیخت شبرنگ را مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
جای غمت این دل پریشان من است حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۸
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
کاری که زهجران تو در پیش من است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
عشق تو که مرهم دل ریش من است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۴
دیدار تو شمع عالم افروز من است مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
زانجا که فریب طبع دلدار من است عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۷
هر که در راه حقیقت از حقیقت بینشان شد
