شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸۳
هرکه از ذوق خبر دارد و داند سخنی
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸۲
هر زمان خاطر مرا شکنی
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
دلبر چو نظر بر من مسکین افکند
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸۱
ای درد تو درمان من جان منی تو یا تنی
فردوسی : پادشاهی یزدگرد
بخش ۱۰
یکی پهلوان بود گسترده کام
هلالی جغتایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۰
یار من، وه! که مرا یار نداند هرگز
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸۰
زهی عقل و زهی دانش که تو خود را نمی دانی
حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۱
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۲۷
ای از می عشق تو دلم مست
ترانه های کودکانه : بخش اول
به به
به به، به به
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۷۸
مرنجان جان باقی را برای این تن فانی
عطار نیشابوری : بخش سی و نهم
الحكایة و التمثیل
کرهٔ میتاخت سلطان در شکار
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۷۶
حرف جام شراب اگر دانی
سلیم تهرانی : قطعات
شمارهٔ ۸ - راه گم کردن در نجف معلی
یک شبی هنگام برگردیدن از طوف نجف
محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۶۴
یک روز شیخ در نشابور مجلس می‌گفت، بازرگانی بود در مجلس شیخ، اندیشه کرده بود که شیخ را بخانه برد و حلوا و زیره بایی دهد. در میان مجلس شیخ روی بدان بازرگان کرد و گفت ای جوامرد آن حلوا و زیره باکی برای ما ترتیب کردۀ به حمالی ده تا بیارد، در راه آنجا که مانده گردد آنجا بنهد. آن مرد برفت و آن دیک بر سر حمال نهاد و می‌برد تا آنجا کی حمال مانده شد. بدرسرایی شد کی بود، آوازی داد، پیری بیرون آمد و گفت اگر زیره باوحلوای بشکر داری بیا. بازرگان گفت این از کرامات شیخ عجایب‌تر است. ازو پرسید کی تو بچه دانستی که ما زیره با وحلوای بشکر داریم؟ پیر گفت ما چند روزست که طعام نیافته‌ایم، کودکی در گاهواره بهمت دعایی کی بارخدایا پدر و برادران ما را زیره باو حلوای بشکر ده! دعای او مستجاب شد، شیخ بوسعید را ازین خبر شده بود بفرستاد.
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۷۵
نعمت الله نمی شود فانی
خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۷
دلِ شکسته چو در آرزوی لعل تو خون شد
عطار نیشابوری : بخش دهم
الحکایه و التمثیل
سبویی می‌ستد رندی زخمار
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
یارب تو کجایی که به ما زر ندهی
جامی : تحفة‌الاحرار
بخش ۶ - مناجات سیم متضمن اشارت به آنکه موجب غفلت آدمی از نور شهود او دوام فیض و استمرار وجود اوست و اگر فرضا یک لحظه آن فیض منقطع شدی همه کس بر آن معنی مطلع گشتی
ای ز وجود تو نمود همه