گرچه ز مه و مهر به رخ بردی دست
خودبین مشو و مباش آئینه پرست
کاین آینه بس آینه رخ را دیده ست
کز زنگ اجل تیره شد و آینه هست

مجد همگر
از دفتر کاربران


جز سر کوی تو منزل نکنم جای دگر

منزلت زانکه بود جنَّت الاعلای دگر


گرچه در شهر دلآرام و پریزاد بسیست

نروم جز تو پی یار دلآرای دگر


هر قَدَر دلبر فتّانه بیاید به جهان

کم نماید که تویی دلبر والای دگر


مهر تو گرچه شفق‌وار کند چشم مرا

ماه‌وَش چون تو نباشد رخ زیبای دگر


تا تو بخشی به دلم گوهر نایاب هنر

نستاند ز کسی لولوء لالای دگر







نور مهرت وامگیر از جان ما

ای جمالت چشمهء تابان ما


از فراقت جوی خون جاری کند

روز و شب این چشم خون افشان ما


کان غم را ما بکندیم از مژه

حاصل آمد گوهر غلطان ما


زهر هجرت می چشد چون انگبین

کام دلخون دل نالان ما


روز اول قرعهء عشقت زدیم

تا چه باشد بعد از آن پایان ما


تا رسم روزی به وصل آباد تو

وادی هجر و دل حیران ما


سوختی چون کورهء آتشفشان

از تمنای لبانت جان ما


مشعل خورشید با آن آب و تاب

شعله ای شد زآتش سوزان ما


مطرب دل نغمهء عشقت نواخت

شد جهان پرنغمه از دستان ما


زندهء جاوید مِی نوشِ لبت

ای دو لعلت چشمهء حیوان ما


جرعه ای نوشان ز لعلت تا کنی

مست جاوید این دل عطشان ما


سروِ قد را سنبل افشان روی خد

ای سراپای تنت بستان ما


وانزمان بگذار تا چیند گلی

از بهاران رخت چشمان ما


شاهد عشقم به رویت ای صنم

این دل دیوانه و هذیان ما


گر الف ب ت ز عشق آموزیم

دلنشان گردد ز تو دیوان ما


مُهر مِهرت را بزن بر چامه ام

من #غریبُ چون تویی سلطان ما







ما را اسیر زلف دوتا آفریده اند

زنجيريان قيد جفا آفریده اند


هرگز رها نگردم از آن زلف تابدار

آن حلقه را ز قید بلا آفریده اند


درگاهیان ملک ازل را ز فضل خویش

بهر وصال کوی خدا آفریده اند


ما تشنگان جام زلال حقیقتیم

کوثر برای دفع سِقا آفریده اند


شکر خدا که حلقه بگوشان درگهیم

ما را غلام قول بلی' آفریده اند


دلداده را ز یار نیازیست ناگزیر

دلبر برای ناز و اَدا آفریده اند


مجنون برای عهد و وفا خلق کرده اند

لیلا ز بهر جور و جفا آفریده اند


از گوهر یگانهء شهوار روزگار

ما را چنین سلم و رضا آفریده اند






#عرض_ارادت_به_محضر

#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام




ما مریدان امام اکبریم

ما غلامان مرام اکبریم


رُو سخن ‌با ما ز میخانه مگو

ما همه سرمست جام اکبریم


گرچه مرغ زیرکیم از لطف دوست،

ای عجب پابست دام اکبریم


ما صبوحی از مِی وحدت زدیم

مست جامِ لعلْ فام اکبریم


لیلیِ لیلا بُوَد لیلای ما

ما جنونِ زلف ِ شام اکبریم


گر جهان همچون عروسان دلرباست

ما غلام کوی مام اکبریم


تخت و تاج این جهان زانِ شما

ما غبار زیر گام اکبریم


دعوی حرمت کجا و ما کجا

محترم از احترام اکبریم


پادشاهیّ ِ جهان از آنِ ماست

الله الله ما غلام اکبریم


واَعتصم فرمود یزدان حبل خویش

معتصم از اعتصام اکبریم


گر جهان صدها بلا بارد به خشم

ما مقاوم از قِوام اکبریم


روز و شب اندر منام و یقظه ها

مُحرِم بیت الحرام اکبریم


بی کلاه و بی کمر بی تخت و تاج

محتشم از احتشام اکبریم


ننگ‌ بادا نام اگر جوییم ما

مفتخر از فخرِ نام اکبریم


گر جهان ریزد بهم از بیخ و بن

منتظَم از انتظام اکبریم


انتظار از حد گذشت ای منتظَر

منتظِر بر انتقام اکبریم


ذوالفقار جانشکارت گر کشی

ما چو تیغی در نیام اکبریم


ای #غریبت فخر شاهان جهان

بندگان ذُو انتقام‌ اکبریم





گرچه خاک و مملکت بر باد رفت

ورچه تا اوج فلک فریاد رفت


گرچه نمرودان بسی بتخانه ساخت

گرچه فرعون زمان بر ما بتاخت


دست حق لیکن فراز دست هاست

فوق ایدیهم گواه حرف ماست


دست حق چون تیغ کین گیرد به دست

با جلالش همچو خاکی اوج و پست







دیوانه تر از جان خودم دلبر جانست

کو سلسله جنبان دل بیدلِ من هست


من مست از آن لعل لب و عارض و قامت

او از من دلدادهء شوریده شده مست


تنها نه من از جام لبش مست و خمارم

پیمانه و خمخانه از او هست سیه مست


پیوند زد از گیسوی پرحلقهء پرچین

پیوند خطا با همگان یکسره بگسست


گویند فرادست زیاد است به هر دست

لیکن به رخ یارِ منش نیست فرادست


هر آنکه فتد در خم آن زلف کمندش

گر زور تهمتن بُوَدش نیست وِرا رَست


از دیو و دد و اَهرمنش حرزِ امان یافت

هر آنکه بر آن شاه مَلَک موکبه پیوست


هر برج وجاهت که قد خویش برافراشت

در پیش جمال مه من هست یقین پست



دیوار گوهرین

آه بندرعباس! تو سوختی و جان و دلم در غمت همچنان می سوزد!

کاش نیازم به خواب با یک ساعت برطرف میشد

توی یک دیوار سنگی
دوتا پنجره اسیرن
دوتا خسته دوتا تنها
یکیشون تو یکیشون من
کاشکی این دیوار خراب شه
منوتوباهم بمیریم
توی یک دنیای دیگه
دستای همو بگیریم

دوش ندیدی قمر بهر چه صائم شدی؟
بی خبر از روی یار تشنه و قائم شدی!

مرا دردیست بی درمان ...

پدر جان، شرمنده که تنها سربار بودیم.